خورشید

۵ مطلب با موضوع «دانشگاه» ثبت شده است

مهم‌ترین حضور سیاسی‌اش، انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1384 بود که نامزد جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب بود. ابتدا صلاحیت‌ش تایید نشد اما بعد با حکم حکومتی به رقابت‌های انتخاباتی بازگشت. او در آن انتخابات به حمایت اصلاح‌طلبان پیشرو امید داشت اما دفتر تحکیم وحدت، سازمان ادوار تحکیم و بسیاری از تحول‌خواهان در آن انتخابات به تحریم انتخابات روی آوردند تا اعتراض خود را نسبت به عملکرد اصلاح‌طلبانِ حاضر در قدرت و به بن‌بست رسیدن آنها اعلام کنند. آنها معتقد بودند که اصلاح‌طلبان در بسیاری از زمینه‌ها نتوانسته‌اند به مطالبات پاسخ شایسته دهند و یکی از این حوزه‌ها دانشگاه بوده است که دخالت گسترده‌ی نهادهای انتصابی و محافظه‌کاری مدیران شرایط تغییر و تحول را محدود کرده است. ناتوانی و شاید دغدغه نداشتن مدیران نیز بخش دیگری از اعتراضات بود. دانشگاه در عرض هشت سال، دو بار مورد تاخت و تاز نیروهای امنیتی و لباس شخصی قرار گرفته بود، در حادثه 18 تیر، اگرچه افرادی کشته شده بودند اما دادگاه مجازات آمرین و عاملین حادثه را پی نگرفت و این نیز به پای ناکارآمدی دولت در دفاع از حقوق شهروندان گذارده می‌شد و در مقابل، دانشجویان معترض، روشنفکران، روزنامه‌نگاران و دیگر گروه‌های مرجعِ گروه‌های پیشرو در زندان بودند یا مهاجرت اجباری را انتخاب کرده بودند. در این شرایط، مصطفی معین نتوانست رای بیش از 4 میلیون نفر را کسب کند و این چنین بود که حضورش در صحنه‌ی سیاسی کمرنگ‌تر شد. با او که پیشتر در انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس اول از شیراز نماینده شده بود و از دهه شصت، عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و سابقه‌ی وزارت در حوزه‌ی آموزش عالی را در کارنامه دارد، در مورد دانشگاه در فاصله‌ی سال‌های 82-1376 صحبت کردیم و به مرور آنچه در این سال‌ها بر دانشگاه گذشت، پرداختیم.

-        آقای دکتر، اگر اجازه دهید و از آغاز دوران وزارت دوم شما بر وزارت علوم شروع کنیم. شما پیشتر نیز وزیر علوم بودید و از دهه شصت تا زمان انتخاب مجدد در مقام وزارت، عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بودید. آقای خاتمی آمده بود تا منادی اصلاحات و تغییر در فضای کشور باشد. با این حال شما به وزرات انتخاب می‌شوید که در تصمیم‌سازی‌های دهه شصت و هفتاد، از گزینش سیاسی و عقیدتی آن دهه‌ها تا اسلامی‌سازی متون درسی و غیره نقش داشته‌اید. با انتخاب شما، قرار بود چه تغییری روی دهد و شما با ایده‌ی چه تغییراتی مسئولیت وزارتخانه را بر عهده گرفتید؟

اولا باید ذهنیت شما را اصلاح کنم که رویکرد من نسبت به مسائل آموزش عالی و دانشگاهی در دولت‌های سازندگی، اصلاحات و قبل از آن عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، تغییری نکرده بود و در همهی دوره‌ها، استقلال دانشگاه و آزادی‌ها و توسعه‌ی علمی و انسانی ایران را محورهای اصلی پیشرفت کشور می‌دانستم. در شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز اگر به مشروح مذاکرات مراجعه شود، چه در موضوع گزینش و چه اسلامی شدن، نقش و رویکردم جنبه تعدیل‌کنندگی شریط افراطی، مخالفت با دخالت نهادها و عناصر غیرمسئول در امور دانشگاه، ارتقای کیفیت و مدیریت علمی دفاع از حقوق دانشجویان و دانشگاهیان بود.

در مورد عضویت در دولت اصلاحات که سوال کردید، البته من که خودم کاندیدای این مسئولیت نبودم. در دوم خرداد 76، تازه به نمایندگی مردم اصفهان با بالاترین رای در تاریخ این شهر به این نمایندگی انتخاب شده بودم. از همین رو هم تصمیم داشتم که با همه وجود خودم را وقف مردم کنم و برای رفع اختلافات در این شهر اقدام کنم و به مدیریت استانی نیز از طریق مجلس و دادن جهت‌گیری علمی کمک کنم. وقتی آقای خاتمی گفتند که به بن‌بست رسیده‌ایم و جز شما کسی نیست، بنده نیز بالاجبار-از لحاظ وجدانی- پذیرفتم. اما در مورد ایده، نگاه من به همان نگاه سال 68 و دوران اول وزارتم باز می‌گشت که آقای هاشمی پیشنهاد وزارت را مطرح کرده بودند. در آن زمان زیرساخت‌های علمی و پژوهشی را در سطح کشور پیش می‌بردیم. در اواخر دوره به ذهن من رسیده بود که نیاز به تغییر و تحول ساختاری در وزارت آموزش عالی نیاز داریم. این موضوع با تغییر دولت اول به دوم آقای هاشمی همزمان شد و با تغییر وزیر، این موضوع هم متوقف شد. بنده از آن سال از وزارتخانه خارج شدم اما این ایده در ذهن من جا داشت و مهم‌ترین برنامه من که به رییس جمهور ارائه شد و در مجلس نیز مطرح شد و با رای اعتماد به من و برنامه‌ام همراه شد، این تغییر ساختاری بود. در دو سال اول وزارت نیز مطالعاتی در این زمینه انجام شد که هم در ستاد و هم در دانشگاه‌ها چه مواردی مورد نیاز است و جمع‌بندی آن در قانون برنامه سوم قرار گرفت.

 

-        نکته کلیدی این تغییر ساختاری چه بود؟

هدف تحول ساختاری آن بود که به جای اتکای صرف کشور به اقتصاد نفتی و واردات، دانشگاه محور توسعه قرار گیرد. قرار بود حلقه‌های آموزش، پژوهش و فناوری در ارتباطی نهادمند با هم قرار گیرند و از این طریق، کشور در مسیر توسعه علمی حرکت کند. تحول ساختاری در ایتالیا نیز هشت سال قبل از ما انجام شده بود و وزارت آموزش عالی به وزارت علوم، تکنولوژی و تحقیقات تبدیل شده بود. در قانون برنامه سوم هم در بند 49 مقرر شد این تحول ساختاری در وزارت علوم شکل گیرد و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری شکل گرفت که انسجام‌بخشی به این بخش بود. بعد از آن هم در برنامه مشخص شده بود که به صورت لایحه، شرح وظایف در دولت و مجلس تصویب شود. این موضوع که در دولت مطرح شد، فقط وزیر نفت مخالفت کرد و آقای زنگنه هم نظرش این بود که صبر کنید تا تحول ساختاری دولت را همزمان به مجلس ببریم. ما هم گفتیم که نه،ما روی این موضوع دو سال کار کرده‌ایم و نمی‌خواهیم زمان را از دست بدهیم. اینگونه بود که بعد از چند ساعت بحث در دولت تصویب شد. پس از بررسی در مجلس ششم، آنجا نیز این لایحه با اکثریت بالایی تصویب شد ولی شورای نگهبان در سی و چند بند اعلام کرد که با وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی تعارض دارد. در این مورد بسیار تلاش کردیم که به شورای نگهبان بقبولانیم که این یک طرح کارشناسی شده علمی و برپایه تجارب و رهیافت‌های جهانی است و مقوله‌ای سیاسی نیست، اما متاسفانه شورای نگهبان و شخص آقای جنتی مجاب نشد. اینگونه بود که مهم‌ترین برنامه من زیر سوال قرار گرفت و متوقف شد. اصلاح ساختار دانشگاه و گسترش نقش هیئت امنا پیش‌بینی شده بود و تلاش شده بود تا دانشگاه را پشتیبان توسعه کشور قرار دهد اما ذهنیت سیاست‌زده این مسائل را متوقف کرد.

 

-                    گفتید تا سال 72 به دنبال گسترش کمی وزارت علوم بودید که با ایده‌های آقای هاشمی در مورد ساختن نیز همخوان است. ایشان علاقه به ساختن دانشگاه، سد، مدرسه و ... داشتند. در همان دوران شاهد گسترش دانشگاه آزاد هم هستیم. با توجه به نقل قول‌هایی که از شما تا سال 82 وجود دارد، شما تا آن زمان منتقد وضعیت دانشگاه آزاد بوده‌اید. دلیل این نقدها چه بود؟ آیا تفاوت جناح سیاسی ریاست وقت دانشگاه، منشا نقدهای جنابعالی و بقیه‌ی منتقدین نبود که چون این نهاد عظیم اقتصادی در اختیار جناح مقابل است و با آن حزبی به نام چکاد آزاداندیشان را راه‌اندازی کرده است، این نقدها پررنگ مطرح می‌شد اما وقتی بعدا احمدی‌نژاد به محدود کردن دانشگاه آزاد و رشد دانشگاه‌های علمی کاربردی و پیام نور اقدام کرد، این بار عموم اصلاح‌طلبان با این حرکت مخالفت کردند. آیا قبول دارید که بعضی از برخوردهای مدیریتی آن دوره، جنبه‌های سیاسی پررنگی داشت؟

شرح این قضیه مفصل است و نباید مسائل مقطع مختلف زمانی را در هم مخلوط و سپس نتیجه‌گیری کرد. در هر زمانی مسئولان مربوط باید پاسخگوی عملکرد خود باشند. شما را برای اطلاع بیشتر از جنبه‌های مختلف دانشگاه آزاد به کتاب تاریخ شفاهی آموزش عالی ایران ارجاع می‌دهم که شرح ده سال وزارت بنده است. اما به صورت خلاصه بگویم که من و دانشگاه آزاد داستان طولانی داریم. از سال 61 که آقای هاشمی ایده دانشگاه آزاد را در نماز جمعه مطرح کردند، من در شورای عالی انقلاب فرهنگی اعتراض کردم که جای بیان این چنین ایده‌هایی در اینجاست نه تریبون نماز جمعه. بعد هم در مورد بررسی اساسنامه دانشگاه آزاد به آقای هاشمی گفتم که اینجا دانشگاه نخواهد شد بلکه به یک نهاد اقتصادی سیاسی تبدیل خواهد شد. آقای هاشمی هم از این صراحت رضایت نداشتند. بعدا که من در مجلس سوم از تهران نماینده بودم، آقای هاشمی به عنوان رییس‌جمهور منتخب پیشنهاد ملاقاتی دادند که تصدی وزارت فرهنگ و آموزش عالی را مطرح کردند. در همان جلسه گفتم که باید دانشگاه آزاد باید تعیین تکلیف شود. وقتی منظورم را پرسیدند گفتم که دانشگاه آزاد باید تابع قوانین آموزش عالی کشور شود و هماهنگ باشد. قبول کردند. در مجلس نیز وقتی بنده را معرفی کردند. مجلس هم مجلس خط امام بود و هیچکس با من مخالفتی نداشت. آقای هاشمی در صحبت‌شان بیان کردند که قرار است آقای دکتر معین به جذب نخبگان اقدام کند و مساله دانشگاه آزاد را نیز حل کند. نگاه نمایندگان به این قضیه منفی بود و گمان کردند که قرار است مشکلات آنجا ماستمالی شود. بنده هم در آنجا توضیح دادم که دانشگاه آزاد باید تابع قانون باشد و ارتقای کیفیت داشته باشد. بعد از این قضایا، آقای هاشمی، جاسبی را فرستادند که مساله حل شود اما ایشان ساماندهی و ضابطه‌مند شدن آن دانشگاه را قبول نکرد و بعد از جلسه هم مسیر خودش را طی کرد و ما تا انتها با دانشگاه آزاد و مدیریت آن درگیر بودیم.

 

-                    یعنی دانشگاه برای توسعه کمی خود از شورای گسترش مجوز نمی‌گرفت؟

در قانون تصویب رشته‌های دانشگاه آزاد که با حمایت جدی آقای هاشمی در روزهای آخر دوره دوم مجلس به تصویب رسید پیش‌بینی شده بود که کمیته‌ی سه‌نفره‌ای از طرف نمایندگان وزارت، دانشگاه و شورای عالی انقلاب فرهنگی تعیین تکلیف کند. از طرف شورا آقای یزدی صمدی بود که در همان زمان هم در دانشگاه آزاد مسئولیت داشت، نماینده وزارت هم مرحوم دکتر تقی خانی انتخاب شد و از طرف دانشگاه هم فرد دیگری. ترکیب جلسات کمیته 2 به یک به نفع دانشگاه بود، در نتیجه نماینده وزارت دیگر در جلسات کمیته شرکت نکرد. در دوره دوم مسئولیت وزارت در دوره اصلاحات، با تلاشی که کردیم موضوع را در قانون برنامه سوم توسعه آوردیم که هم دانشگاه ضابطه مند شود و هم کیفیت علمی آن بهبود یابد. در این مقطع مدیریت دانشگاه و هیات امنای آن ظاهرا به این قانون تن دادند اما دیگر کار از کار گذشته بود و گسترش بی‌رویه و بدون کیفیت علمی رخ داده بود. من در همان زمان هم اعتقاد داشتم که دانشگاه فقط با ساختمان و شعار علم و جهت گیری اقتصادی و سیاسی تعریف نمیشود.

 

-                    آقای خاتمی و هاشمی هرکدام چقدر در این مسائل از شما پشتیبانی کردند؟ ارزیابی شما از تفاوت عملکرد این دو نفر در مباحث مدیریتی چقدر بود؟

آقای هاشمی با آن دیدگاه من موافقت اولیه کرد اما دانشگاه آزاد یا خودسرانه یا هماهنگ با هیئت موسس مسائل خود را پیش می‌برد.

 

-                    البته که آقای هاشمی اجازه خودسری به مجموعه‌های خودش را نمی‌داد و آقای جاسبی هم بدون اجازه‌ی آقای هاشمی کاری نمی‌کرد.

بله، دیدگاه‌هایشان به هم نزدیک‌تر بود تا دیدگاه ایشان به ما اما ما دستگاه قانونی بودیم و باید به نهادهای نظارتی پاسخگو می‌بودیم. در دوره‌ی آقای خاتمی دانشگاه آزاد به واقعیت فراگیر تبدیل شده بود و میلیون‌ها خانواده در آن درگیر بودند.

 

-                    و بسیاری از مسئولین از آنجا مدرک گرفته بودند

بسیاری از مسئولین دولتی، خبرنگاران، نمایندگان مجلس و ... از اینجا مدرک گرفته بودند و وزارت علوم و دولت در کناره قرار گرفته بودند و تضادی که قبلا وجود داشت و در رسانه‌ها انعکاس زیادی داشت، کمرنگ شده بود. آنها هم چون کارهایشان را انجام داده بوند، حالا راحت‌تر به قانون تن می‌دادند و در نتیجه موضوع حاد نبود.

 

-                    در مجموع چه؟

آقای هاشمی اهداف بلند داشت و همیشه هم از وزارت آموزش عالی به عنوان یک وزارتخانه موفق نام می‌برد. گرچه با هم در مورد دانشگاه آزاد اختلاف نظر داشتیم. با آقای خاتمی هم که رابطه‌ای نزدیک داشتیم و ایشان هم در حد امکان کمک می‌کرد ولی دولت ایشان گرفتار بحران‌های به تعبیر خودشان هر ۹ روز یکبار بود. در طرح تحول ساختاری وزارت درگیر مشکل در شورای نگهبان و شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. در آن قضیه هم با پیگیری من، خود رهبری دخالت کردند. به دستور ایشان به شورای انقلاب فرهنگی کمیته سه نفره‌ای برای حل مساله تشکیل شد که آقای ولایتی به عنوان نماینده شورایعالی انتخاب شد. البته با صحبتی که از قبل با مرحوم دکتر حسن حبیبی کرده بودم قرار بود ایشان نمایندگی از طرف شورای عالی را بپذیرند ولی دچار تردید شدند و در هنگام رای گیری برای تعیین نماینده شورای عالی در کمیته سه نفره، انصراف دادند. آقای صادق لاریجانی هم از طرف شورای نگهبان معرفی شد و در همان اولین جلسه کمیته دیدیم که ترکیب اعضای کمیته یکطرفه 2 به یک و نظرات آن دو نفر یکسان است و در نتیجه کمیته همان اشکالات شورای نگهبان را تایید خواهد کرد. این بود که نه در جلسات کمیته و نه جلسات شورای عالی شرکت نکردم و از مسئولیت وزارت علوم هم استعفا کردم.


-                    فضای سیاسی در سال‌های ۷۶ تا ۷۸ هرروز با التهاب بیشتری همراه است. قضیه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای رخ می‌دهد، وزرا کتک می‌خورند. آیا پیش‌بینی شما این بود که دانشگاه به وضعیتی برسد که با این حجم از تنش مواجه شود؟

وزارت علوم در آن دوران با بیشترین حملات مواجه بود و روزنامه‌های مختلف از سیاست روز تا کیهان و رسالت به آن حمله میکردند. دانشگاه و دانشجویان در کشور ما از نظر حکومت از ابتدا یک مزاحم سیاسی تلقی می شده است و از همین جهت برای من هم دور از ذهن نبود که دانشگاه در این دوران هدف واقع و با آن برخورد شود. قبل از حادثه کوی در سال ۷۸ ،هم حوادث ۱۶ آذر ۳۲ و هم اول بهمن۱۳۴۰ را داریم که نیروی مسلح به دانشگاه حمله میکنند و انگار می‌خواهند قلعه خیبر را فتح کنند. اینها نشانه‌های وحشت از این نهاد علمی پیشرو است.

در حالی که دانشگاه نماد پویایی، نوآوری و حرکت به سمت آینده یک جامعه است و هرچه ساختار حکومت به دیکتاتوری نزدیک‌تر باشد، این وحشت هم بیشتر است. در مقاطع حساس تاریخی شاهد حضور دانشگاهیان در عرصه‌های سیاسی اجتماعی کشور هستیم و این حضور در دوم خرداد ۷۶ نیز رقم خورد. در یک سال اول پس از این رخداد، دانشگاه فضای پرنشاطی را تجربه می‌کرد و دانشجویان در قالب حدود ۲۰۰۰ تشکل مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، علمی و هنری و همین تعداد نشریه فعالیت می‌کردند و از این طریق نشاط و انگیزه به جامعه نیز تزریق می‌شد. تاوان این حضور موثر، تحمیل فاجعه هیجده تیر به دانشگاه بود. در این قضیه هم بهانه‌ای پیدا کردند و برنامه را اجرا کردند و حتی اگر آن اعتراض محدود دانشجوئی هم نبود، بهانه دیگری پیدا میکردند.

 

-                    چگونه از حادثه با خبر شدید؟

شب حادثه (شب جمعه) در مدرسه جهان‌آرا در مراسم دعای کمیل بود، حوالی ساعت ده یازده شب، مسئول حراست با من تماس گرفت که کوی شلوغ شده است. قرار شد تا صبح مرا مطلع نگاه دارند. حوزه معاونت دانشجویی هم از سمت دیگر اطلاعات را به من منتقل کرد و تا سحر دفتر ریاست‌جمهوری هم پیگیر شد.


-                    یعنی شما به دفتر ریاست‌جمهوری اطلاع ندادید و آن‌ها اطلاع دادند که چه اتفاقی افتاده است؟

نه، دفتر ریاست‌جمهوری تماس گرفته بود تا کسب اطلاع کند.

 

-                    یعنی در همان شب، تخمینی نداشتید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟

اینجا حوزه مسئولیت ما بود و نیازی نمی‌دیدم که اجازه بگیرم. وقتی هم تماس گرفتند، توضیح دادم که چه شده و چه اقداماتی انجام گرفته است. اوضاع هم تحت کنترل بود، اما در صبح جمعه هجوم اصلی پلیس و گروه لباس شخصی شکل گرفت. روز جمعه، قبل از ظهر به همراه دکتر میلی منفرد، معاون دانشجویی وزارت به عیادت مجروحان رفتیم در بیمارستان‌های امام و دکتر شریعتی رفتیم. یکی از وخیم‌ترین مواردی که دیدیم دانشجویی پاکستانی در دوره دکترا بود که از بالای سقف به پائین پرتاب شده بود. بعد هم به سمت کوی رفتیم و با وزرای کشور و بهداشت وارد محوطه شدیم.


-                    داخل کوی چه گذشت؟

خب، بچه‌ها حق داشتند که برافروخته و هیجان‌زده باشند. اجازه صحبت به وزیر کشور و معاون وزیر اطلاعات ندادند و تنها من صحبت کردم. من هم حقیقتا برای دانشجویان احساس خطر می‌کردم و می‌گفتم درست است که اینجا خانه‌ی شما است ولی اینجا در معرض هجوم است. ما پیگیری می‌کنیم و مکانی موقت برای اسکان در نظر می‌گیریم اما دانشجویان این پیشنهاد را قبول نکردند.


-                    دولت حتی نمی‌خواست امنیت کوی را تامین کند؟ اگر این سخن را بپذیریم که دولت نمی‌توانست امنیت کوی را تامین کند، با این شرایط بیرون امن‌تر بود؟ در ضمن بار روانی و سیاسی عقب‌نشینی از کوی هم قابل جبران نبود.​​

هدف من حفظ امنیت این بچه‌ها بود که امانت خانواده‌هایشان نزد دولت بودند. من یک پزشک هستم و حفظ سلامت بچه‌ها فراتر از جوانب سیاسی و غیره برایم اهمیت داشت و نگران سوءاستفاده از دانشجویان هم بودم که در انتها، همه‌ی اتفاقات بر گردن آنها بیافتد. در ضمن با تغییر صحنه‌ی جنگ، یک آتش‌بس هم شکل می‌گرفت.


-                    آتش‌بس یا هزیمت؟ آقای دکتر، شما اشاره کردید که دانشجویان مورد سوءاستفاده قرار نگیرند. چرا از همان زمان تا امروز همیشه مسئولین نگران مورد سوءاستفاده قرار گرفتن توسط بیگانگان بودند؟

اینها سناریو است. سناریو را اینگونه می‌نویسند که هم حمله کنند و هم قربانی را در جای متهم بنشانند. باید با تدبیر و تحلیل و پیش بینی می‌شد که جلوی اینگونه سوءاستفاده را می‌گرفتیم. همانگونه که روز آخر افرادی را در خیابان‌ها راه انداختند تا به اسم دانشجو، اتوبوس‌ها و بانک‌ها را آتش بزنند و بگویند دانشجویانی که مورد حمله قرار گرفتند، چپاولگرند. در هر صورت با توجه به واکنش دانشجویان و عدم پذیرش ترک صحنه درگیری، من هم تا صبح در کوی ماندم.

در روی زمین کوی نشسته بودیم و به مجروحان و ضرب دیدگان تسلی خاطر می دادم که حوالی ساعت یازده دوازده شب، ناگهان صدای گلوله آمد و خبر دادند که یک نفر کشته شد. من هم دیدم که این اتفاق عبور از خط قرمز من بود. من نمی‌توانستم تحمل کنم در سیستمی باشم که بخواهد اینگونه یک نفر را به جرم اعتراض و انتقاد از بین ببرد و همانجا تصمیم به استعفا گرفتم.

صبح روز بعد هم به همراه ده دوازده نفر از وزرای کابینه که در جلسه‌ای که صبح شنبه برای کارشناسی در مورد مسائل و طرح‌های در دستور کار دولت تشکیل می‌شد به کوی آمدیم تا ببینند که چه شده است. سپس ساعت نه به دفترم در وزارت رفتم، گفتند جلسه شورای عالی امنیت ملی به ریاست آقای خاتمی تشکیل شده است که باید در آن شرکت می‌کردم. من همان زمان گفتم که استعفایم را به رسانه‌ها اعلام کنند چون حدس می‌زدم ممکن است از روی کدخدامنشی یا مصلحت‌گرایی گفته شود که نباید این کار را انجام دهی، بعد هم به جلسه شورا رفتم.


-                     پس از استعفا چه کردید؟ واکنش آقای خاتمی چه بود؟

روز شنبه که گذشت، روز یکشنبه جلسه هیات دولت بود. جلسه را رفتم چون نمی‌خواستم عرصه مسئولیت را ترک کنم اما چون نگران حوادث بودم به آقای خاتمی گفتم که باید به کوی بروم. در آن روز بازی استقلال و پرسپولیس بود و در این فکر بودم که اگر دو جمعیت ورزشگاه و کوی در خیابان های شهر به هم برسند، چه خواهد شد؟ از ساعت پنج عصر تا غروب در آنجا که مملو از جمعیت بود ماندم، با دانشجویان صحبت می‌کردم و گفتم با بیرون رفتن از کوی به خیابان ها مساله‌ای حل نمی‌شود و به آنها پیشنهاد دادم شورایی به نمایندگی از دانشجویان تشکیل دهند تا به کمک ما امور را پیگیری کند. خوشبختانه این پیشنهاد نیز پذیرفته شد و اجرایی هم شد. اینگونه توانستیم شرایط را کنترل کنیم. ساعات مغرب به اتفاق دانشجویان به مسجد کوی رفتیم و بعد از نماز تا دوازده شب گفتگو با آنها را ادامه دادم و از کوی برگشتم.

قضیه انعکاس جهانی هم پیدا کرده بود و از قضا همان دوران وزارت خارجه سفرا را برای اجلاسی فراخوانده بود که با توجه به این قضایا از من نیز دعوت شد که برای آنها صحبت کنم. آقایان سفرا می‌گفتند ما تا زمان استعفای شما با خود می‌گفتیم که مساله را چگونه توضیح دهیم که شان کشور رعایت شود اما استعفای شما کمک کرد تا بتوانیم توضیح دهیم که دولت با این اتفاق مخالف است و گروه‌های فشار و مخالفان دولت نقش داشته‌اند که البته از نظر من هم این توضیح با واقعیت همخوان بود و خط اول تهاجم و تجاوز به حریم دانشگاه با این گروه‌ها بود.


-                    استعفا در سطوح دیگر نظام هم واکنشی داشت؟

چند روز بعد که با رهبری جلسه‌ای داشتیم، از خشونت و خودسری رخ داده ناراحت بودند و مشخص بود که ایشان نسبت به استعفا نظر موافقی نداشتند اما اعتراضی هم نکردند

 

-                    یعنی هیچ جا وزارت شما محکوم نشد؟

نه، در آن جلسه که صحبت‌ها به آرامش و پیگیری قضایا گذشت اما در فضای سیاسی کشور هجمه‌ها به وزارتخانه شکل گرفت. یادم است مجلس پنجم جلسه غیرعلنی تشکیل داد. آقای لطفیان، فرمانده ناجا هم بود. فیلم‌هایی که از خسارت‌های وارد شده به محل زندگی دانشجویان تهیه شده بود نشان داده شد و حتی آن مجلس که از لحاظ سیاسی با دولت مخالف بود آنگونه تحت تاثیر قرار گرفتند که یک نفر هم اعتراضی نکرد. اما در بولتن‌ها و جاهای دیگر، استعفا را یک گناه کبیره عنوان می‌کردند که مثلا به بحران دامن زده است. در حالی که استعفا هم در اعتراض به ظلم و تجاوز و دفاع از مظلوم بود که به مدیریت بحران نیز کمک کرد. اگر وزیر مقبولیت نداشت، مدیریت بحران امکانپذیر نبود. هنوز هم در جلساتی که در دانشگاه میروم، رگه‌هایی از این بهانه‌جوئی‌ها به صورت انتقادی و سازمان یافته نسبت به استعفایم مطرح می‌کردند که البته از طرف جمعیت حاضر هم از آن استقبال نمی‌شود ولی در بسیاری از موقعیت‌ها و جلسات، افرادی هم می‌گویند از اینکه در دفاع از حقوق دانشجویان ایستادید، ممنونیم.

 

-                    در جریان آن اعتراضات، دو سخنرانی مهم صورت گرفت. یکی سخنرانی رهبری در بیت با جمعیت دانشجویان و دیگری سخنرانی روحانی در تجمع 23 تیر. تحلیل شما از این دو سخنرانی چیست؟

جناب آقای خامنه‌ای که که در آن جلسه با آسیب دیدگان ابراز همدردی کردند. آن جلسه هم جلسه عمومی نبود و من از آن اطلاع نداشتم و بعدا از رسانه‌ها باخبر شدم. در مورد سخنرانی آقای روحانی هم من اطلاع نداشتم و تا آنجا که یادم است ایشان خارج از کشور بود و تازه برگشته بود و سخنرانی شداد و غلاظی هم کرد. ما از برنامه‌های آن روزها با خبر نبودیم و تنها ارتباط ما با شورای عالی امنیت ملی، تهیه گزارشی بود که آقای ربیعی انجام داد و به نفع دانشجو و دانشگاه هم نتیجه‌گیری شده بود.

 

-                    ما بعد از حوادث کوی شاهد پرداخت هزینه از طرف دانشجویان هستیم. در تابستان سال بعد، حوادث خرم‌آباد پیش آمد. بازداشت‌هایی که سال 79 و 80 اتفاق افتاد. چه شد که اینگونه شد؟

من و آقای فرهادی، در سال 78 نامه نوشتیم و به شکسته شدن حریم دانشگاه و ظلم به دانشجو اعتراض کردیم. بعد هم برای دفاع از حقوق دانشجویان ، آقای دکتر حسین‌آبادی و رهامی را به عنوان وکیل انتخاب کردم. خود من هم در یکی از جلسات محاکمه با وجود سردار نظری فرمانده پلیس تهران در دادگاه حضور یافتم. متاسفانه رای دادگاه تنها محکومیت یک سرباز به خاطر ربودن یک ریش‌تراش بود. البته قبلا گفتم که همیشه دانشجو از ۱۶ آذر سال 32 تا این زمان، هزینه احساس مسئولیت و عدالتخواهی اش را داده است و این هم در ادامه آن بود.

 

-                    وزارت علوم و اطلاعات در بازداشت‌های 79، انشقاق تحکیم و خیلی از این اتفاقات آن سال‌های دانشگاه نقش داشتند. چرا دولت نتوانست که توسعه سیاسی را با وجود شعارهایی که می‌داد به ارمغان آورد؟

مستند صحبت کنید. وزارت علوم چه نقشی داشت؟

 

-                    مثلا به رسمیت شناختن طیف شیراز.

وزارت علوم در به رسمیت شناختن طیف شیراز در دوره مسئولیت من هیچ مداخله‌ای در تحکیم و دیگر اتحادیه‌ها و تشکل‌های دانشجویی از جامعه اسلامی دانشجویان نزدیک به موتلفه تا انجمن به اصطلاح مستقل دانشجویان نداشته است. من جهت‌گیری مشخص سیاسی دارم اما از همه‌ی گروه‌ها در حد خودش حمایت کردیم و بگویم که پیش از آنکه ما از این گروه‌ها دوری کنیم، آنها دوری می‌کردند. ما معتقد به تکثر بودیم و رقابت سالم و قانونمند در دانشگاه را ترویج می‌کردیم اینکه در داخل خودشان اختلاف داشتند، به ما ارتباطی نداشت. شاید بهتر بود که آن اختلافات وجود نمی‌داشت. در ضمن که تمرکز داشتن همه‌ی امور یک اتحادیه در یک مرکزیت هم به نفع کشور نبود. همانگونه که این تمرکز موجب شد در سال 84 رای به تحریم انتخابات بدهند و نقش زمینه‌ای در فاجعه هشت ساله سیاه دولت‌های نهم و دهم داشته باشند. به نظرم بهتر است به جای فرافکنی، تحلیل درستی داشته باشیم. ممکن است در مورد انشقاق تحکیم، نهادهای امنیتی و اطلاعاتی نقش داشته باشند اما وزارت علوم دخالتی نداشت.

 

-                    اما آقای دکتر، وزیر طبق قانون اساسی باید نسبت به عملکرد مجموعه دولت هم پاسخگو باشد.

در دوره مسئولیتم، جلسه‌ای در دفتر وزیر علوم با حضور وزرای بهداشت، اطلاعات، کشور، رییس کمیسیون فرهنگی مجلس و ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه یعنی آقای قمی برگزار می‌شد و در قبال مسائل سیاسی و اجتماعی دانشگاه، سیاستگذاری می‌کردیم. اگر این برنامه‌ریزی‌ها نبود، نمی‌توانستیم در قبال حملاتی که سیبل آن وزارت علوم بود، دوام بیاوریم.

 

-                    به موضوع خوبی اشاره کردید. همین آیین‌نامه‌های تشکل‌ها و نشریات و اتحادیه‌ها و غیره که در دوران وزارت شما آماده شد، حقوق غیرقابل خدشه به دانشجو نمی‌دهد و با تغییر دولت، به راحتی همین متون به روسای دانشگاه‌ها فرصت می‌دهد تا هرگونه می‌خواهند با دانشگاه برخورد کنند. اصلا بردن همین آیین‌نامه‌ها به شورای عالی انقلاب فرهنگی، اشتباه بزرگی است.

اطلاعات شما کافی نیست. دموکراتیک‌ترین آیین‌نامه‌ها مربوط به تشکل‌ها و مدیریت دانشگاه بر پایه شوراهای تصمیم‌گیرنده مختلفی بود که در آن زمان تدوین گردید. ما موظف بودیم که این موارد را به شورا ببریم. ما حتی عنوان اسلامی برای تشکل‌های دانشجویی نگذاشته بودیم و نظرمان این بود که الزام به کارگیری عنوان اسلامی باعث درونی شدن دیدگاهها، ریا، نفاق و پنهان کاری می شود. اما نظر شورا بر الزام به کار گیری عنوان اسلامی برای انجمن های دانشجویان بود. البته بگویم که آن دوران، دوره اقتدار وزارت آموزش عالی بوده است و در مقابل خیلی اتفاقات ایستادیم. این ضعف ساختاری کشور ما است که با تغییرات مدیریتی، سیاست‌ها هم تغییر می‌کند. بگذارید مثال بزنم که از ابتدای انقلاب تا آخر دولت اصلاحات، جمعیت دانشجویی به 2.5 میلیون می‌رسد اما با تغییر دولت در عرض هشت سال این جمعیت به 5 میلیون نفر افزایش یافت. در حالی که توسعه کمی و کیفی دانشگاه‌ها باید زیر نظر هیئت‌های امنا و شورای دانشگاه باشد.

 

-                    همین نقش اعضای هیئت علمی در آیین‌نامه‌های دوران شما هم کمرنگ است. از آیین‌نامه‌های سیاسی اجتماعی دانشگاه، فقط کمیته ناظر بر نشریات عضو هیئت علمی دارد.

بله، شاید با تغییر زمان این تغییرات و حضور دانشگاهیان لزوم بیشتری پیدا کرده باشد ولی بپذیرید که جهت‌گیری‌ها مبتنی بر تحول بود. تعیین روز 16 آذر 32 به عنوان روز دانشجو در آن زمان که به پیشنهاد و پیگیری وزارت علوم به تصویب شورای اتقلابد اتفاق مهمی است و در شرایط دیگر ممکن بود روزی دیگر به این عنوان نامگذاری شود.

 

-                    آقای دکتر، در مورد انتخاب مجدد شما به عنوان وزیر مشکلی ایجاد نشد؟ پیغامی از جنس اینکه فلانی نباشد، عنوان نشد؟

نه، نظر منفی نسبت به من وجود نداشت.

 

-                    ولی فایلی هست که نشان می‌دهد نسبت به شما گلایه‌هایی مطرح می‌شود.

ببینید، متاسفانه نظام اداری و اطلاع‌رسانی در کشور ما چندان کارآمد نیست و اطلاعات ناقص منتقل می‌شود. متاسفانه سعایت و بدگویی هم زیاد است و شرایط بگونه‌ای رقم می‌خورد که بدون حضور من در جلسه شورای انقلاب فرهنگی که در حضور رهبری تشکیل شده بود گفته می‌شود که در دانشگاه‌ها ترویج موسیقی انجام شده است. من شش ماه قبل از استعفایم از وزارت، در جلسات شورای انقلاب فرهنگی دیگر شرکت کردم ولی با وجود اینکه من همزمان عضو حقیقی و حقوقی آن شورا بودم، در جلسه دیدار با رهبری حتی دعوت نشدم و در آن جلسه هم کسی دفاعی نکرد. من به دفاع کسی نیاز نداشتم اما حتی کسی نگفت حالا که ایشان نیست بهتر است از خودشان توضیح بخواهید. من در سال 83 عازم سفر علمی به خارج بودم که در فرودگاه، کلیپ آن سخنان را به من نشان دادند و پس از بازگشت از سفر در اینترنت جستجو کردم و دیدم در همه جا پخش شده است. در حالی که من از آن جلسه هیچ اطلاعی نداشتم. به نظر من این اتفاقات، از آن کارهایی بوده است که بولتن‌سازان انجام دادند تا در انتخابات 84 مرا ردصلاحیت کنند، همانگونه که کردند ولی با نظر خود ایشان تائید شدم.

 

-                    آقای دکتر، این نقد را می‌پذیرید که در جلساتی که ترکیب جلسه با شما همسو نباشد، میز را ترک می‌کنید؟ مثلا در همین صحبت‌ها به جلسه در مورد موضوعات دانشگاه آزاد، تحول ساختاری وزارت علوم و جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی اشاره کردید. به نظر می‌رسد جنگنده نیستید.

بله، اگر در تعریف سیاستمداری و جنگندگی به مفهوم رایج امروزی باشد، من اینگونه نیستم. برایم پست و مقام و صندلی مسئولیت یک امانت است، وزارت ارزش و اهمیتی برایم نداشت، هدف انجام وظیفه و عمل به تعهدم برای ایجاد تحول در نظام آموزش عالی بود و نه تن دادن به شرایط غیر منطقی و ادامه مسئولیتی که نمی توانست پاسخگوی نیاز کشور به توسعه و پیشرفت باشد. همانگونه که در اتاق می‌بینید این کتاب‌ها و گزارش‌ها فکر و ذهن مرا مشغول کرده است. دغدغه‌ی من در پانزده سال اخیر که از دولت خارج شده‌ام، مسائل توسعه‌ی اجتماعی و توسعه علمی ایران است. من حاضر نبودم به خاطر میز و پست و مقام به هر چیزی تن دهم و در جلسه‌ای بروم که با حضور من همه‌ی منویات شورای نگهبان در ارتباط با خدشه دار شدن وظایف و اختیارات قانونی وزارت تایید شود. بله می‌شود ماند و مماشات کرد اما این کارها دون شان من به عنوان یک دانشگاهی است. انتقادی هم که کم و بیش به هر دو جناح سیاسی کشور دارم، آن است که اهل مداهنه و رانت هستند.

من در قضیه اختلاف با شورای عالی انقلاب فرهنگی هم خدمت رهبری رسیدم که آنجا ایشان گفتند برای حل این مساله دستور رسیدگی می‌دهند که قبلا توضیح دادم. حمایتی که ایشان از دانشگاه داشته‌اند و حداقل حرف‌های دانشگاهیان را شنیده‌اند، هیچ کدام از روسای جمهوری نداشتند.

 

-                    در سال 82 و همزمان با دوره استعفای شما، دوباره شاهد حمله به کوی هستیم. قضیه گازانبر آقای قالیباف و روحانی هم در همان دوران است. روایت شما چیست؟

دانشگاه دو سه ماه تابستان آن سال ملتهب بودند. متاسفانه روایت‌های آن قضایا هم با دروغ و دلنگ همراه شده است. کسانی که به گفته خود در تظاهرات با چوب و چماق سوار موتور هزار می‌شدند نمی‌توانند از حقوق دانشجو دفاع کنند. در هرصورت این شهادت دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت است که قصد انجام حمله گاز انبری و دستگیری دانشجویان را داشته اند.

 

-                    آقای خاتمی سال 83 در روز دانشجو با واکنش منفی دانشجویان مواجه می‌شود. شما در سال 84 نامزد انتخابات می‌شوید ولی با وجود آنکه خود را نماینده جریان پیشرو معرفی می‌کردید اما با استقبال دانشجویان مواجه نمی‌شوید. چه شد که به اینجا رسیدید که دانشجویان پشت شما نایستادند؟

در جامعه بی‌ثبات و بدون ساختار کارآمد و نهادهای مدنی، در هر شرایطی که به اوج حرکت می‌کنیم، باید نشیب آن را نیز طی کنیم و با حرکت‌های نوسانی مواجهیم. بعد از حادثه کوی، دانشگاه و حرکت دانشجویی با رخوت مواجه شد. در جامعه هم پس از بحران‌سازی‌های مکرر بر علیه دولت خاتمی و عدم تصویب لوایح دوقلوی رییس‌جمهوری، احساس سرخوردگی به‌جای شور و نشاط سال‌های ۷۶ و ۷۷ به‌وجود آمد. در این شرایط بر اساس یک تحلیل نادرست و سطحی مرکزیت دفتر تحکیم، که چه بیاییم و چه نیاییم، آقای هاشمی رییس‌جمهوری می‌شود، ایده تحریم شکل گرفت. اما من با آگاهی از این شرایط آمدم چون احساس خطر می‌کردم. تحلیلم از شرایط آن مقطع این بود که یک پوپولیست می‌آید و تمام دستاوردهای قبلی را از بین می‌برد. می‌دانید که قریب به اتفاق اصلاح‌طلبان و تشکل‌های سیاسی از من حمایت کردند و من تنها نامزد تشکیلاتی در انتخابات ۸۴ بودم. وقتی احساس خطر کردید نمی‌توانید صحنه را خالی کنید.

 

-                    یعنی فقط به اشتباه تحلیل نظر دارید و هیچ اثری از دلخوری از شما و آقای خاتمی برای دانشجویان وجود نداشت؟

من نباید بگویم، ولی محبوبیت مسئولان وزارت علوم در آن زمان با کمتر دوره‌ای قابل مقایسه بود. بله دانشجویان دلخوری‌شان را از دولت اصلاحات در دانشکده فنی در سال 83 نشان دادند. من مخالف حضور آقای خاتمی در آن شرایط در دانشگاه بودم که از یک طرف با ایشان برخورد توهین‌آمیز شود و از طرفی ایشان بخواهد با تهدید و خشونت برخورد کند. به هر دلیلی هم اگر دلخوری وجود داشت نباید نسبت به آینده کشور حساسیت نداشته و بی‌تفاوت باشند. شما برای نمونه همین نهاد دانشگاه و آموزش عالی را ملاحظه کنید که تا سال 84 پاک‌ترین بخش کشور بود، چه از لحاظ علمی و اخلاقی، یا مدیریتی و مسائل مالی، ولی در دو دولت بعدی دچار فساد و افت کیفیت شد و اکنون کم و بیش مانند سایر دستگاه‌هاست و همه‌چیز شبیه هم شده است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۰
محمد

گفت و گو با محمدحسین بادامچی به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه

وصله‌پینه

بر دیوار اتاق، عنوان گفتگوهای فلسفی میان‌رشته‌ای نقش بسته است. پرتره‌های فلاسفه غربی از هیوم تا مارکس، و از فوکو تا نیچه در کنار عکس علامه طباطبایی قرار دارد تا شاید پیامی باشد از امکان بهره‌مندی از دو سنت اسلامی و روشنگری، که بی‌ارتباط با موضوع اصلی گفتگو هم نیست. بیستوهفتمین روز از آذرماه، سالگرد شهادت دکتر مفتح، استاد الهیات دانشگاه تهران است که در تقویم به نام «وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاری شده است. به مناسبت این روز با محمدحسین بادامچی در دفترش در اندیشکده مهاجر گفتگو کردیم. او که جامعه‌شناسی خوانده است، پیش‌فرض‌های اولیه‌ای که برای محور بحث درباره امکان و امتناع وحدت حوزه و دانشگاه و حصول علم دینی را انتخاب کرده بودیم به چالش کشاند و موضوع و محل تقریر بحث را به رابطه‌ی این دو نهاد و نهاد قدرت جابه‌جا کرد.​​

شما می‌توانید فایل صوتی و کامل این گفتگو را در کانال روزنامه نیز گوش دهید.

 

عکس از میلاد مظفری


به نظر شما موضوع وحدت حوزه و دانشگاه در شرایطی که هستیم در چه وضعیتی قرار دارد؟ و اصلا این نگاه که می‌توان این دو موضوع را با هم جمع کرد، از چه آبشخور فکری نشات گرفته است؟

در آغاز به خواننندگان روزنامه سلام می‌کنم و از روزنامه هم بابت فرصتی که به من داده تشکر می‌کنم. به نظر من باید پروژه وحدت حوزه و دانشگاه را از منظر متفاوتی دید و مربوط به ساختاری که در زمان تولدش داشته است، باید مورد بررسی قرار گیرد و با توجه به تحولی که در ساختار سیاسی اجتماعی خودمان داشته‌ایم، موضوع تغییر و تحول یافته است و الآن هم موضوعی است که هر آنچه در این ساختار می‌توانسته است باشد قرار دارد و در نقطه پایانی طرحی کلی هستیم که در این مدت پیاده شده است. اینکه نقطه تاسیس چه بود، باید به زمینه آن برگردیم که انقلابی روی داده است و به همین خاطر خوب است که فضا را به حسینیه ارشاد ببریم که درآن چه اتفاقی در حال روی دادن بوده است؟ دو جریان در صحنه بودند که کنشگران انقلاب بودند،‌ روشنفکران و روحانیونی که در آن فضا که بین عموم این دو گروه چالش بود اما به واسطه زمینه‌ای که انقلاب ایجاد کرده است،‌ فضا تغییر می‌کند. شریعتی که از تدریس در دانشگاه منع شده است و مطهری و بهشتی که در آن دوره از حوزه طرد شده‌اند. در این فضا، افرادی که نطفه‌گذاران تحول بودند و متفاوت از بقیه حوزه و دانشگاه بودند، با امتزاج افق ذهنی که برایشان رقم خورده بود مدعی بودند امکان قرائتی از اسلام رهایی‌بخش و یا حتی آنکه روشنفکری به اسلام پیوند بخورد، دارند. در صحبت امام هم این نحو از مساله مطرح شد.

پس از انقلاب این چنین ذهنیتی وجود داشت که هر دو نهاد نیاز به تغییر دارند. منتها اکنون که با هم صحبت می‌کنیم، این مجادله به یک نزاع معرفت‌شناختی تبدیل شده است که گویی ما نهادی از سنت دینی و نهادی از جنس دانش سکولار داریم که با هم در حال چالش هستند و در این سال‌ها هم شاهد چیرگی حوزه بر دانشگاه بوده‌ایم که علوم را به مباح و مشکل‌دار تقسیم کند، از جایگاه سیاست‌گذارانه ورود کند، تشکیلاتی بسازد و اعمال قدرت کند ولی من می‌خواهم مساله را از شکل دیگر ببینیم و کل این مساله علم دینی و اسلامی‌سازی مساله ثانوی است. این مسائل روبنایی است و آن حضور نهاد سومی است که نهاد حاکمیت و دولت است که حوزه و دانشگاه را به انقیاد کشانده است و چون با علم مساله دارد، حوزه و دانشگاه را به شکل واقعی خود نمی‌پذیرد و می‌خواهد علم را بوروکراتیک کند و نهادهای علمی را در قدرت ادغام کند. از این رو امروز هم می‌بینیم که این دو نهاد مسخ در قدرت هستند.

 

مضمون حرف شما این است که نظام سیاسی برای بهره‌برداری از نهاد عل، این موضوع را مطرح کرده است اما وقتی نمونه‌های خارجی را مشاهده می‌کنیم مشاهده می‌کنیم که آنها هم علم را در پیوند عمیقی با سیاست خود دارند، پروژه‌های نظامی در دانشگاه پیش می‌رود و صنعت سرمایه‌داری هم پروژه‌هایش را در آنجا بنیان می‌نهد. در زمان پهلوی هم دانشکده علوم انسانی همین وضعیت را داشته است و دقیقا رشته‌هایی که به ایدئولوژی دستگاه حاکم کمک می‌کردند، جایگاه ویژه داشتند. این علم قطعا در خدمت نظام سیاسی خواهد بود، پس اصلا نظام سیاسی چه نیازی به تعریف پروژه‌ای به نام وحدت حوزه و دانشگاه داشته است؟

 

من با حرف شما موافق نیستم. بر این باورم که نهاد علم دچار بحران است و در شکل حوزوی و یا علوم انسانی و فنی هم تفاوتی ندارد. اگر وضعیت کشورهای دیگر را هم ببینیم،‌می‌بینیم که نهاد علم منطق خودش را دارد و با تحولات جامعه، صنعت و مسائل اساسی خود معنا می‌یابد در حالی که علم امروز ما به بخشی از قدرت تبدیل شده است. در بقیه جاها ممکن است رابطه وجود داشته باشد اما باید نهاد علم،‌کاملا صیانت شود و بین حوزه و دانشگاه هم تفاوتی وجود ندارد. در غرب هم این نهاد علم بوده است که خط تاریخی خود را حفظ کرده است و دانشگاه‌های جدید آن، ادامه سنت در آنجا هستند. منِ جامعه‌شناس این ستیز حوزه و دانشگاه را در حوزه معرفت نمی‌دانم و تصویر اصلی را در مسخ‌شدگی نهاد علم می‌بینم که به بوروکراسی دولت تبدیل شده است و اکنون که حوزه دست بالاتری نسبت به همه دارد، دست بالای حوزه را شاهدیم. از همین رو هم می‌بینیم که روحانیون در نهادهای بالادستی هستند، نهاد رهبری بیش از آنکه نهاد نمایندگی رهبری باشد و عین آنکه صبغه ایدئولوژیک دارد، نماینده حوزه است.

 

آقای بادامچی، این صحبت با نظر خودتان متناقض نیست؟ شما از یک سو از نهاد قدرت صحبت می‌کنید و بعد نهاد رهبری در دانشگاه را نماینده دیدگاه حوزوی می‌دانید در حالی که نهاد و گروه معارف در دانشگاه‌ها، سیاست‌زده‌ترین نگاه از بحث‌های دینی و غیره را مطرح می‌کنند.

 

بله، این صحیح است و دقیقا نهاد ثالث تعیین‌کننده توازن نیروهاست. زمانی که روحانیت و حاکمیت با هم ارتباط خوبی دارند این اتفاق می‌افتد اما در تمام این چهل سال اینگونه نبوده است که همیشه این ارتباط خوب بین حوزه و حاکمیت برقرار باشد. در ۲۰ الی ۳۰ سال اخیر حاکمیت تمایل داشته است که حوزه را پشتوانه خود قرار دهد و این تفوق حوزه را رقم زده است اما در دهه شصت سه نهاد در دانشگاه داریم، نهاد اول نهاد رهبری و نمایندگی قائم مقام رهبری که نماد حوزه و جناح راست است، انجمن اسلامی که نماد ایدئولوژیک است و به چپ‌ها نزدیکی دارد و جهاد که به انجمن نزدیک است اما چون با جنگ در ارتباط است، دغدغه‌های دیگری نیز دارد. در آن شرایط نزاع‌ها معرفتی نیست، بلکه بیشتر برخاسته از وضعیت اجتماعی سیاسی است.

در دهه هفتاد شاهد بودیم که دکتر سروش بحث‌هایی با محوریت انتظارات حوزه و دانشگاه از هم مطرح کرد و در مورد این پروژه، اما و اگرهایی داشت. شما این موضوع را چگونه می‌بینید؟

 

دکتر سروش در این دوره بحث‌ها را به سطح معرفتی تغییر می‌دهد و مساله را تغییر می‌دهد. بحث‌هایی که از لحاظ فلسفی درست هستند اما در جامعه ایران که نهاد مستقل دانشگاه نداریم و یا جامعه علمی شکل نگرفته است. حوزه هم که در سنتی‌ترین نگاه‌های خود یک زاویه دید کاربردی و مردمی داشت اما امروز با مشکل مواجه است. وقتی ابن مشکلات را بپذیریم تازه می‌توانیم سطح تحلیلی جدیدی به بحث اضافه کنیم. ما عموما در دهه ۷۰ با انقیاد دانشگاه مواجهیم.

در دوره‌ای، روحانیون و دستگاه حاکمه به دانشجویان بدبین نبودند و فکر می‌کردند فرصت جذب جوانان وجود دارد اما امروز این نگاه وجود ندارد و حوزه و دانشگاه نسبت به هم بدبین هستند.

در تصویری که نهاد حاکمیت و قدرت از دانشگاه دارد و با تقسیم‌بندی خود از دانشگاه خوب و بد صحبت می‌کند، سیطره دید امنیتی و سیاسی را داریم. دستگاه رصدی برای حل مسائل دانشگاه وجود ندارد و شورایعالی انقلاب فرهنگی هم به بوروکراسی تبدیل کرد. من می‌توانم تقریری از انقلاب فرهنگی ارائه دهم که رهایی‌بخش باشد اما از سال ۶۱ یک نگاه لویاتانی بر آن حاکم شد که بیرون از آن زد و خورد است اما داخل آن امن است.

اما پروژه انقلاب فرهنگی از آغاز با نگاهی حذفی آغاز شد.

اکنون درباره این موضوع صحبت نمی‌کنم اما ببینید که دانشگاه دچار انقیاد است، وقتی در خدمت قدرت بیرونی و درونی و استعماری است و کارکردی از خود ندارد، خب نهایتا این دانشگاه باید دچار انقلابی شود که دانشگاه را از آن مردم کند. دانشگاه امروز هم وقتی فارغ‌التحصیل دانشگاه یا باید کارمند دستگاه اداری شود یا در آستانه‌ی کسب شغل بماند، دچار بحران است.

شما از وضعیت قدرت صحبت می‌کنید، در نگاه شما وضعیت علم در شکل امروزی آن تحت تاثیر قدرت چگونه است؟

پس از انقلاب علم به سه الگو تقلیل یافته است، تکنولوژی که در خدمت دستگاه نظامی است، ایدئولوژی که برای بسیج توده‌ای کاربرد دارد و کلام که جنبه‌های سنتی و مذهب. این سه هیچ کدام به ما اجازه علم در معنای ساینس نمی‌دهد. اگر مساله علم به صورت بما هو علم باشد، علم مسیر خودش را پیدا می‌کند اما در یک امر سیاست‌زده، به نظر نمی‌رسد. دانشگاه هم متاسفانه همین است و خود سازمان علم هم تحت‌تاثیر سازمان قدرت است و در فرآیند جذب همان قدرت را نشان می‌دهد.

من از ایده مقاومت صحبت می‌کنم که این موضوعات را به جایگاه خود باز گرداند چون نزاع حوزه و دانشگاه بدان معنایی که بیان کردم، مساله ما نیست.

 

جلد روزنامه

* این مطلب در شماره 796 روزنامه شریف در 27 آذر 1397 منتشر شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۷ ، ۱۲:۰۲
محمد

نگاهی به عالی‌ترین مرجع تصمیم‌گیری فرهنگ کشور

سکانداران پیر

 

نوزدهم آذرماه، سالروز فرمان امام مبنی بر تشکیل شورایعالی انقلاب فرهنگی است. شورایی که از نامش برمی‌آید که تصمیمات کلان و سیاستگذاری در حوزه‌های فرهنگی مربوط به کشور را بگیرد و راهی را نشان دهد که در انتهای آن تحولاتی برای آموزش و پرورش، مدارس و هنر کشور اتفاق افتد. وقتی نام شورایعالی انقلاب فرهنگی را در اینترنت جستجو کنید، با دو آدرس سایتی مواجه می‌شوید که نام شورا را یدک می‌کشند. شورایی که دو گروه مختلف از آن انشعاب نکرده‌اند که هر یک مدعی آن باشند بلکه یک نهاد حاکمیتی است که قرار است عالیترین تصمیمات حوزهی فرهنگ را بر دوش داشته باشد. اعضایش، عالی‌ترین مقامات و شخصیت‌های حقیقی معتمدی بوده‌اند و شورا در این سال‌ها در خرد و کلان مسائل این حوزه‌ها حضور داشت ولی نهایتا پس از ۳۳ سال منتقد وضع موجود بوده است.

ستادی که شورایعالی شد

در روزهای قبل از انقلاب، نقدی که به نظام دانشگاهی می‌شد، فاصله‌ی دانشگاه با نیازهای کشور بود که منجر به ازخودبیگانگی شده است و ما را دچار غربزدگی کرده است. نقدهایی از این جنس به دلیل دوتکه شدن کشور که مراکز و قطبهای مدرن در یک سو و گستره‌های فقر و عقبماندگی وجود داشت، به دل می‌نشست و نیروهای سیاسی متعهد، اعم از مذهبی و چپ معتقد بودند دانشگاه در خدمت دسته اول است و در یک نظام آرمانی، نیروهای دانشگاه در خدمت محرومان خواهد بود. ایده‌ای جذاب که دانشجویان را برای یاری گروه‌های مستضعف تشویق می‌کرد و ناتوانی آنان را به آموزه‌های دانشگاهی آنان ربط می‌داد که نهادی متعهد نیست و گاه با بیان در خدمت سرمایه‌داری بودن دانشگاه و گاه با برچسب بر بنیانِ انسان‌محور و الحادی بودنِ علم جدید، آن را نیازمند تغییر بیان می‌کرد. بر این مبنا، علم و تخصص باید از صافی ارزشی تعهد عبور می‌کرد تا مفید باشد. همچنین این بحث در دوران پس از انقلاب مطرح شد که لازم است علاوه بر علم، عالم نیز از این صافی عبور کند و دانشگاه‌ها از اساتید و نیروهایی که در رژیم پیشین در خدمت دستگاه بوده‌اند پاکسازی شود.

پس از انقلاب، چهره‌ی دانشگاه نیز تغییر کرده بود. گروه‌های دانشجویی که پیش‌تر بنابر مشی چریکی دهه چهل و پنجاه در زیر پوست دانشگاه مخفیانه شکل گرفته بودند، فرصت فعالیت علنی و بحث‌های جدی سیاسی پیدا کردند و هم در عرصه‌ی عمومی در قالب احزاب و هم به صورت گروه‌های دانشجویی فعالیت می‌کردند. جوش و خروش این فعالیت‌ها همراه با حاشیه‌هایی نیز بود و در فروردین ۵۹ که هاشمی رفسنجانی قصد داست تا در دانشگاه تبریز سخنرانی کند، اختلال از سوی نیروهای چپ سبب شد که او نتواند صحبت کند. این اتفاق با واکنش نیروهای مذهبی در دانشگاه همراه بود و خواستار ساماندهی وضع دانشگاه‌ها شدند. در تهران نیز انجمن‌های اسلامی دو دانشگاه علم و صنعت و تربیت معلم از طرح انقلاب فرهنگی حمایت کردند. اتفاقاتی که نهایتا به دخالت شورای انقلاب و ابوالحسن بنی‌صدر، ریاست‌جمهوری وقت انجامید.

شورای انقلاب به دنبال ملاقات با امام در بیانیه 29 فروردین 59 خود مقرر کرد که دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروه‏‌های گوناگون خارج شود. در این بیانیه، سه روز مهلت برای برچیده شدن دفاتر و تشکیلات گروه‏‌ها در دانشگاه‏‌ها تعیین و افزوده شده بود که امتحانات دانشگاهی باید تا ۱۴ خرداد به پایان برسد و از ۱۵ خرداد دانشگاه‏‌ها تعطیل و هرگونه اقدام استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف گشته و نظام آموزشی کشور بر اساس موازین انقلابی و اسلامی طرحریزی شود. پس از کش و قوس‌های فراوان، تمامی گروه‌های سیاسی دفاتر خود در دانشگاه را تخلیه کردند و نهایتا با سخنرانی بنی‌صدر در یکم اردیبهشت در دانشگاه تهران، دانشگاه وارد فاز جدیدی شد و آماده‌ی تعطیلاتی شد که مشخص نبود تا کی ادامه دارد. پس از این و در ۲۳ خرداد آن سال، امام در فرمانی محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل‌احمد، جلال‌الدین فارسی و علی شریعتمداری را مامور کردند تا در ستاد انقلاب فرهنگی برای گزینش استاد، دانشجو و طرح درس دانشگاهی برنامه‌ای بچینند.

چالش‌های ستاد و وزارت آموزش عالی منجر به طرح شورای عالی فرهنگ از سوی محمدعلی نجفی، وزیر وقت آموزش عالی شد که البته به نتیجه نرسید و نهایتا از سوی امام، ترکیب شورا تغییر کرد و به شورایعالی ستاد انقلاب فرهنگی تبدیل شد. در این ساختار، نخستوزیر، وزرای فرهنگ و آموزش عالی و چهار فرد حقیقیِ منتخب امام، علی شریعتمداری، احمد احمدی، عبدالکریم سروش و مصطفی معین و دو نفر دانشجو به انتخاب جهاد دانشگاهی عضو می‌شدند و آنگونه که مصطفی معین بیان کرده است، در این دوره مساله فرهنگ عمومی نظیر ضوابط نشر کتاب نیز مورد بررسی قرار گرفت. در این زمان و  در سال 62، نهایتا دانشگاه‌ها مجددا باز شد.

ادامه‌ی چالش‌های این نهاد منجر به تغییر ترکیب شد و نهایتا امام در آذر ۶۳ دیگر اعضای شورا را گسترده‌تر کردند و با عضویت روسای سه قوه، وزیر آموزش و پرورش و اشخاص حقیقی، مهدوی کنی، رضا داوری، نصرالله پورجوادی و محمدرضا هاشمی گلپایگانی شورایعالی انقلاب فرهنگی شکل گرفت. در اوایل دهه هفتاد و با نگرانی‌هایی که نسبت به تهاجم فرهنگی وجود داشت، وظایف بیشتری در حوزه فرهنگ عمومی بر شورا محول شد و در سال ۷۵، تعداد اعضای حقیقی و حقوقی شورا افزایش یافت.

شورا و تداخل وظایف قانونگذاری

در سال ۹۶، وزیر آموزش و پرورش طرحی را در شورای عالی آموزش و پرورش مصوب کرد که وضعیت مدارس سمپاد را تغییر می‌داد و این مدارس دیگر در مقطع متوسطه اول (راهنمایی) و کلاس هفتم دانش‌آموز ورودی نمیگرفت و به این صورت این مقطع منحل می‌شد اما بحث‌ها و اعتراض‌های مخالفین انحلال سمپاد به طرح اصلاح اساسنامه سازمان در شورای عالی انقلاب فرهنگی منجر شد. وزیر در اولین جلسه حضور نیافت اما نهایتا در شهریور امسال، اساسنامه در جلسه شورا اصلاح شد و مدارس دوره راهنمایی نیز باقی ماند. این مورد تنها اختلاف شورای عالی و وزارتخانه‌های دولت نبوده است و از ابتدا جایگاه قانونی آن مورد سوال بوده است.

در سال ۶۳، ریاست جمهوری وقت در سوالی از امام نسبت به جایگاه قانونی شورا سوالی مطرح می‌کنند که پاسخ امام اینگونه است: «ضوابط و قواعدی را که شورای محترم عالی انقلاب فرهنگی وضع می‌نمایند باید ترتیب آثار داده شود.» وضعیت تاسیسی شورایعالی همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام است که در ابتدا بر مبنای فرمان امام شکل میگیرد اما ادامه‌ی کار آن با مجمع متفاوت است، چون مجمع در بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ به قانون اساسی اضافه شد و جایگاه قانونی آن مشخص شد اما شورا همچنان بنا به حکم حکومتی ادامه‌ی فعالیت می‌دهد. شورا کارکرد خود را در جلسه ۴۰۹ خود در سال ۷۶ به عنوان مرجع عالى سیاستگذارى، تعیین خط مشى، تصمیم‌گیرى و هماهنگى و هدایت امور فرهنگى، آموزشى و پژوهشى کشور در چارچوب سیاست‌هاى کلى نظام اعلام کرد و مقرر شد، تصمیمات و مصوبات آن لازم‌الاجرا و «در حکم قانون» باشد و با استفاده از این عبارت هم جایگاه تقنینی مجلس که مرجع انحصاری قانونگذاری در کشور بر اساس قانون اساسی است، حفظ شود و هم شورا بتواند قانونگذاری کند.

شورا، یک بوروکراسی بزرگ

بیشتر -و با تقریب خوبی- همه‌ی اعضای شورا، حداقل یک مسئولیت دیگر نیز دارند و در نتیجه امکان کارشناسی محدودی برای موضوعاتی که در جلسات مطرح می‌شود دارند، همچنین از آنجا که محدودیت زمانی نیز گریبانگیر اعضا است، نهادهای مختلفی زیرمجموعه‌ی دبیرخانه شکل گرفته‌اند تا به شورا کمک کنند. شورای معین که همان شورایعالی بدون حضور روسای قواست، می‌تواند مصوباتی داشته باشد که در صورت عدم اعتراض به مصوبه شورا بدل خواهد شد. کمیسیون مشورتی، نخبگان، اصلاح الگوی مصرف، تعلیم و تربیت، هنر و معماری، علمی و فناوری، آینده‌نگاری علم و فرهنگ، پیوست‌نگاری فرهنگی، سبک زندگی اسلامی ایرانی از زیرمجموعه‌های شورا است که در کنار ستاد راهبری اجرای نقشه جامع علمی کشور، شورای فرهنگ عمومی، شورای توسعه فرهنگ قرآنی، کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها، کارگروه مدیریت کلان دستگاه‌های فرهنگی، شورای هنر، شورای مهندسی فرهنگی، هیأت عالی جذب اعضای هیئت علمی، شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده، هیات حمایت از کرسیهای نظریه‌پردازی، شورای تحول و ارتقای علوم انسانی به این نهاد کمک می‌کنند تا منویات شورا پیش رود. این سازمان‌ها علاوه بر دو موسسه انتشاراتی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و نشر دانشگاهی است که در زمان تعطیلی دانشگاه‌ها به ابتکار ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد تا هم منابع درسی طراحی، تالیف و ترجمه شوند و هم اساتید در زمان تعطیلی دانشگاه به کار گرفته شوند.

شورا و دانشگاه

یکی از اولین موضوعاتی که از ستاد و شورا خواسته شده بود، تدوین برنامه درسی بود، بنابراین شورا دروس عمومی را در دانشگاه‌ها طراحی کرد و بارها با تغییر در عناوین آن به اصلاح آن پرداخت. تدریس «دانش خانواده» بصورت آزاد، آموزش عمومی مسایل حقوقی، اختصاص فصلی از تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران در متن کتب درسی مدارس و دانشگاهها از این ابتکارات بودند. مدیریت دانشگاه نیز از دیگر مسائلی بود که شورا بدان می‌پرداخت. مصطفی معین وزیر اسبق علوم و عضو حقیقی سابق شورا در مصاحبه‌ای میگوید: «به دلیل اهمیت مسوولیت رئیس دانشگاه، تصمیم گرفته شد که رئیس پیشنهادی وزیر در شورا مورد بررسی و بحث قرار گیرد و در صورت تایید شورا، حکم او توسط وزیر صادر شود.» این مساله پس از انتخابات ۹۲ به چالشی بین فرجی‌دانا و شورا تبدیل شد و با بحث‌های زیادی که پیرامون تغییر روسای دانشگاه‌ها شکل می‌گرفت، مدت زمان زیادی طول می‌کشید تا ریاست دانشگاه تعیین شود. امری که نهایتا نیز با تفویض اختیارات شورا به کمیته‌ای منتخب در خرداد ۹۴ تسریع شد. انتخاب ریاست دانشگاه یک نمونه از مصادیق علاقه‌ی شورا به کنترل و تمرکزگرایی است که در تعیین برنامه درسی و جذب اساتید هم با هیئت‌هایی متمرکز ادامه دارد و حتی با تغییر دولت‌ها نیز مشمول تغییر نمی‌شود. هرچند در انقلاب فرهنگی گزینش دانشجو نیز مدنظر بود اما به مرور زمان، گزینش‌های سیاسی عقیدتی در دوره کارشناسی محدود شد و حتی شورا آن را به «استعلام صلاحیت داوطلبان کارشناسی ارشد و دکتری از وزارت اطلاعات» محدود و قانونی کرد. آیین‌نامه فعالیت تشکل‌های اسلامی در دانشگاه، بسیج دانشگاه و نحوه تشکیل هیئت امنای دانشگاه‌ها و موسسات پژوهشی از دیگر مقررات‌گذاری‌های شورا است.

شورا و دیگر نهادها

شورا در تمامی این سال‌ها به جز دانشگاه با آموزش و پرورش و حوزه فرهنگ عمومی نیز سر و کار داشته است. موافقت با اصل تشکیل «سازمان مدارس غیرانتفاعی و مشارکت‌های مردمی» وابسته به وزارت ‏آموزش و پرورش در اواخر دهه شصت، تصویب «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» در سال ۹۰ از تصمیم‌گیری‌های مهم شورا برای آموزش و پرورش بوده است. همچنانکه در سال ۸۱، تشکیل کمیته تعیین مصادیق پایگاه‌های اطلاع رسانی رایانهای غیرمجاز با مصوبه این شورا شکل گرفت. تایید اساسنامه و راه‌اندازی بنیاد سعدی، جامعه المصطفی العالمیه و فرهنگستان زبان و ادب فارسی، هنر، علوم، علوم پزشکی از دیگر اثرگذاری‌های این نهاد بود.

* این مطلب در شماره 794 روزنامه شریف چاپ شد. می‌توانید پرونده را از اینجا یا کانال تلگرامی روزنامه بخوانید.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۱۸:۲۴
محمد

اعتراض انجمن اسلامی تهران به دولت روحانی

عکس از کانال انجمن اسلامی تهران، ویرایش، محسن رضازاده


در خرداد ۹۲، موفقیت روحانی آنچنان برای معترضین انتخابات پیشین خوشایند بود که برایش ساختند «سبز و بنفش نداره، جنبش ادامه داره» اما اعتراض‌های روز یکشنبه 22 مهر در دانشگاه تهران، عیان کردن اختلافاتی است که اکنون دیگر کتمان کردنی نیست و حتی نمی‌توان آن را کوچک دانست. حضور در خیابان در اعتراض به نداشتن تریبونی برای بیان دیدگاه‌های خود در مقابل روحانی، راهی بود که دانشجویان برگزیدند. اعتراضاتی که از سوی انجمن اسلامی تهران تدارک دیده شد و برای حفظ پایگاه هویتی خود و فاصله‌گذاری با دیگر گروه‌های معترض با حمل پلاکاردهای سبزرنگ همراه بود.


فضای سیاسی و دانشجویی سال‌های پس از ۸۸، متاثر از دست بالای ائتلاف نیروهای مترقی شامل اصلاح‌طلبان و دیگر گروه‌های تحول‌خواه بوده است. این نیروها در این سال‌ها با درکی نزدیک به هم، مطالبات خود در حوزه‌ی دانشگاه را با تاکید بر استقلال نهاد دانشگاه از نهاد قدرت پیگیری کردند و از سال ۹۲ در دولت اعتدال حسن روحانی به حمایت از انتخاب وزرایی همچون توفیقی و فرجی‌دانا دست زدند تا در برابر نهادهای انتصابی از دانشگاه حمایت کننداما دوام وزارت این دو کوتاه بود و در مجلس نهم اجازه‌ی کار به این دو داده نشد. انتظار نیروهای حامی روحانی پس از تغییر نسبی ترکیب مجلس، انتخاب وزیری قوی و موثر بود که به دیگران اجازه ندهد در امور وزارتخانه و به همین نسبت دانشگاه دخالت کنند اما روحانی در ابتدا با عدم معرفی وزیر از این خواسته شانه خالی کرد و نهایتا نیز وزیری را معرفی کرد که انتخاب بیستم به بعد دولت در تحقق وعده‌ها بود. انتخابی که از آغاز با حاشیه همراه بود و دانشجویان به اشکال مختلف نسبت به این انتخاب واکنش نشان دادند. اعتراضاتی که پس از اعتراضات دی ماه و بازداشت و احضار گسترده‌ی فعالان دانشجویی و احکام قضایی طولانی‌مدت برای دانشجویان تشدید شد.


در این شرایط، دولت روحانی و در راس آن وزارتخانه‌های علوم، اطلاعات و کشور به دلیل ناتوانی در کنترل ثبات سیاسی کشور و امنیتی شدن فضای دانشگاه‌ها مورد نقد قرار گرفتند و این چنین، ائتلاف نیروهای مترقی با دولت روحانی به گسست نزدیک شد. در این مدت، بدنه‌ی دانشجویی با مراعات احوال دولت تلاش کردند تا اجازه دهند دولت روحانی، پروژه‌ی خود را پیش برد و از این طریق به بسط حاکمیت ملی کمک کنند اما نرسیدن دولت به اهداف وعده داده شده و جابه‌جا شدن موضع‌گیری‌های بدنه منجر به سرخوردگی بدنه و برآمدن گروه‌ها و شعارهایی شد که علاوه بر پر کردن جای خالی شعارهای کمتر بیان شده‌ی این سال‌ها، مواضع دیگری را نیز نمایندگی می‌کرد.


راهپیمایی اعتراضی ۲۲ مهر، یک نمود از تغییر فاز فعالیت‌های دانشجویی گروه‌های رسمی است که اگر نتوانند عقیده‌ی خود را به صورت معمول و مرسوم بیان کنند، قرار نیست گوش به فرمان باشند و تنها با صدور بیانیه و مشابه آن اعتراض کنند و منتظر بمانند که دولت حاکم اجازه دهد که به چه شیوه‌ای حرف خود را مطرح کنند. مدت‌ها بود که خیابان و صحن دانشگاه، تابو شده بود و فعالیت‌های رسمی معطوف به سالن و دفتر و تابلوهای اعلانات بود و اکنون این سد ذهنی برای دانشجویان شکسته شده است که «چه باید کرد؟» به همان کنش‌های مورد تایید مدیران محدود می‌شود.


حضور در خیابان از این جهت اهمیت دارد که به همه‌ی دانشجویان این پیام را می‌دهد که این گروه معترضند و شما را به همراهی فرا می‌خوانند و از این طریق ایجاد فضای مشترک برای بیان اعتراض را فراهم می‌کند. فضایی که مشارکت حلقه‌های معترضِ خارج از تشکیلات را فراهم می‌کند. به قدرت این خبر را می‌دهد که این تعداد آدم واقعی این نظر را دارند، همان‌ها که قرار است روزی به پای صندوق رای بروند، پس لازم است شنیده شوند و نباید آن را یک موج تبلیغاتی رسانه‌ای صرف برشمرد و مهم‌تر از همه آنکه به نیروهای همفکر این خودباوری و اعتماد به نفس را می‌دهد که ما با این مبانی هویتی و نظر سیاسی، افرادی هستیم که توان داریم نظر خود را فارغ از نمایندگی چهره‌های سیاسی بیان کنیم و اگر سیاستمداری رای آورد، نمی‌تواند با رای ما پز دهد اما صدای ما را ببرد.


این مطلب در شماره 174 انجمن اسلامی شریف، منتشر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۰:۰۲
محمد

جنبش دانشجویی، واژه ای که زیاد آن را شنیده‌ایم. اما به واقع جنبش دانشجویی چه ماهیتی دارد؟ آشکارا جنبش دانشجویی، واقعه ای مرتبط به دانشگاه و دانشجوست، اما آیا هر فعالیت دانشجویی، جنبش دانشجویی نامیده می‌شود؟ آیا جنبش دانشجویی مانند سایر جنبش‌های اجتماعی است؟ اساسا چارچوبی هست که بتوان با برآورده‌کردن آن، یک جنبش دانشجویی را ایجاد کرد؟ می‌توان این چارچوب را تاثیر دانشجو بر اجتماع دانست، اما چگونه تاثیری مدنظر است؟ کدام جزء جامعه مورد تاثیر قرار می‌گیرد؟ از این‌ها گذشته، آیا این مفهوم تئوریک، هرگز به خود رنگ موجودیت را دیده است؟

برای فهم بهتر موضوع با چهار نفر از دانشجویان فعال سیاسی دانشگاه گفت و گو می کنیم. هر کدام از عزیزان، نماینده‌ی یکی از تشکل‌های دانشگاه و بسیج هستند. آقای طاهری عضو جامعه‌ِ‌ی اسلامی، آقای محمدیان عضو بسیج، آقای ملانوری عضو انجمن اسلامی دانشجویان و آقای نورمحمدی نیز عضو انجمن اسلامی مستقل.

نورمحمدی: اگر یک حرکت واقعی و جدی در جامعه افتاده باشد، مثل انقلاب‌ها، چیزی که انگار فهم مردم مخالفت میکند با وضع موجود، اگر در این بخش کارگران باشند که جامعه را روشن کرده باشند، مثل هدهد در سفر به سمت سیمرغ که نقش هدایت کننده و مرشد را دارد، این میشود جنبش کارگری؛ اگر این دانشجوها باشند که جامعه را روشن کرده باشند، این میشود جنبش دانشجویی.

مجری: پس شما جنبش رو یک حرکت عمیق و تغییرات و اصلاحات عمیق در جامعه میدونید؟

نورمحمدی: بله. البته باید توضیح بیشتر بدهم که منظور من در لابراتوار نشستن و تئوری پردازی نیست.

محمدیان: بنظر من جنبش دانشجویی، همانطور که از اسمش برمی‌آید، حرکت اجتماعی جمعی از دانشجویان دغدغه‌مند برای ایفای یک نقش بزرگ میدانم. که این نقش بزرگ به نظر من دو بخش را شامل میشود که یکی اصلاح حرکت پیش‌رونده حق مثل اجرای عدالت، آزادی خواهی، پیشرفت و این آرمان‌ها ، و دومی هم حمایت و تقویت این‌ها است. یعنی گاهی ممکن است کارش مقابله با انحرافی باشد، گاه نقصی پیش بیاید چه در حکومت، چه در دانشگاه، که آن کارکرد لازم را نداشته باشد؛ این موقع باید جنبش دانشجویی بیاد و تا جایی که میتواند آن نقص را برطرف بکند. در تاریخ هم ما از ملی شدن صنعت نفت، مبارزات دانشجویی بسیار موثری را شاهد بودیم. از خود ملی‌شدن صنعت نفت که دانشجویان مومنی مثل شهید چمران، مبارزه‌کردند، چه بعد از آن در جریان انقلاب‌اسلامی، در جریان دعواهای ایدئولوژیک اوایل دهه شصت، ماجرای سفارت آمریکا و همینطور ادامه داشته در سالیان بعد. مثلا در بحث اصلاح، گاهی آرمان‌هایی مثل عدالت‌خواهی کم‌رنگ شده بود، یا مواردی که غیراولویت‌دار بود، مسائل اصلی کشور به حساب می‌آمدند، جنبش دانشجویی جهت را عوض کرد. مثال واضحش سال 81 بود. تاسیس جنبش عدالت‌خواه که یک تشکل بود و کلا جنبش دانشجویی، تا چند سال بعد از آن، خیلی از شعارهای عدالت‌خواهانه را در جامعه مطرح‌کرد و تونست به شدت در جامعه موثر باشه.

جنبش دانشجویی در عرصه سیاسی اجتماعی، گاهی کارش، گفتمانی است. مثل همین مطالبه‌گری، مثل همین عدالت‌خواهی و دنبال پاسخگو‌ کردن مسئولین. گاهی هم خودش آستین بالا میزند می‌آید وسط. یعنی دیگر محدود به گفتمان نمیشود، به خودی خود اقدام می‌کند برای برطرف کردن یک نقص. مثالش هم همین حرکت‌های جهادی که از دهه شصت شروع شده است. به این شکل که یک نقص را میبیند خودش را متشکل میکند و سعی میکند آن محرومیت را به اندازه‌ی توانش برطرف کند. این را هم من جزئی از جنبش دانشجویی میدانم.

 

مجری: پس شما جنبش دانشجویی رو قوه‌ی عمل دانشجو بر جامعه میدانید که گاهی تقویت میکند روندی را در جامعه و گاهی اگر انحرافی باشد، سعی میکند آن را برطرف کند.

ملانوری: جنبش دانشجویی یک حرکت در جهت مطالبات دانشجویی است. این نکته مهمی است. چون ما جنبش‌های مختلفی در جامعه داریم که مطالبات دیگری دارد. جنبش‌های طبقاتی داریم، جنبش زنان داریم و جنبش‌های مدنی مختلف که مطالبات مختلفی را دارند. اما جنبش دانشجویی ویژگی‌هایی دارد که آن را از سایر این جنبش‌ها متمایز میکند. جنبش دانشجویی جنس مطالباتش دانشجویی است. هر مطالبه‌ای که در بدنه‌ی دانشجویی باشد، میشود مطالبات جنبش دانشجویی. مثلا در دهه بیست، جنبش دانشجویی مطالبات چپ گرایانه دارد. چون بدنه دانشجویی چپ‌گراتر است. به مرور مطالبات ملی و مذهبی به آن اضافه میشود و همین‌طور پیش می‌رود و این میشود جنبش دانشجویی. مطالبات این جنبش بر اساس چیزهایی که حس میکند به آن‌ها نیاز است، تغییر میکند. گاهی میشود آزادی‌های فردی، گاه آزادی‌های اجتماعی و بعضی اوقات عدالت‌ اجتماعی و به همین شکل.

مجری: پس شما جنبش دانشجویی را بازوی دریافت مطالبات دانشجویان میدانید؟

ملانوری: دریافت و پیش‌برد. کار جنبش دانشجویی محدود به شعار دادن و داد‌زدن نمی‌شود. در جهت پیشبرد مطالباتش هم سنگر به سنگر تلاش میکند.

طاهری: من تشکر میکنم از انجمن اسلامی برای برگزاری این میزگرد!  امیدوارم چه در قالب شفاهی چه کتبی این برنامه‌ها با حضور تشکل‌های مختلف، ادامه داشته باشه.

خب دوستان نکاتی را بیان کردند که درست هم بود. اما حرفی که من میخواهم بزنم، بیشتر ناظر بر لفظ دوم جنبش دانشجویی است، که یعنی کلمه دانشجو. یک جمله معروف از شهید بهشتی وجود دارد که میگوید: "دانشجو موذن جامعه‌ است و اگر خواب بماند، نماز امّت قضا می‌شود". آن‌چه که از نظر من رسالت اصلی یک جنبش، جمع، تشکل یا کانون دانشجویی می‌باشد، الان در مرحله اول این است که خود دانشجو را از خواب بیدار کنند. یعنی متاسفانه الان به دلایلی که خودش جای بررسی دارد، دانشگاه امروز دانشگاه زنده و پویایی نیست و متاسفانه در حال حاضر دانشجویان دانشجوی ده سال پیش بیست سال پیش و قبل از انقلاب نیستند. الان دانشجوها خودشان خواب هستند و باز متاسفانه اندک دانشجویانی که خودشان فعالیتی دارند در یک جنبش دانشجویی، فعالیت‌هایشان گاه ناظر به خارج از دانشگاه است و نسبت به بدنه دانشجویی غفلت میکنند. بعد از مدتی میبینیم که از آن بدنه دانشجویی جدا میشنوند. پس از چندی دیگر مطالباتشان، مطالبات توده‌‌ دانشجویان نیست. لذا اگر بخواهم تعریفی از جنبش دانشجویی ارائه بدهم؛ عملیاتی است که هدف آن باید این باشد که در گام اول بیاید و به خود فضای دانشگاه، پویایی و زندگی بدهد و دانشجویان را که بعضا دچار رخوت هستند، از آن رخوت خارج کند.

مجری: پس از دیدگاه شما جنبش دانشجویی موظف به بیدار کردن خود دانشجوهاست؟

طاهری: در شرایط فعلی به‌ نظرم بله باید بیاید و به جای این‌که به خارج از فضا و چارچوب نگاه کند، یک بار بیاید و درون چارچوب خودش را نگاه کند. معتقدم الان زمان آن رسیده است که بعد از این همه تجربه، بعد از تجربه‌ی انقلاب و دهه‌های بعد، جنبش‌های دانشجویی بیایند و به بدنه‌ی خودشان که دانشجویان هستند، نگاهی داشته باشند.

ملانوری: بنظر من اینکه میفرمایید دانشگاه باید بیدار شود، به نظر من بیدار است ولی خودش سکوت را انتخاب کرده است و این انتخاب را هم به‌خاطر شرایطی که در آن قرارگرفته انجام داده است. این همان دانشجویی است که ده سال، بیست‌ سال پیش، یک جنبش سیاسی و اجتماعی راه‌انداخته، ولی الان تصمیم گرفته ساکت باشد. نه اینکه خواب باشد و انتخابی است که به‌خاطر شرایطی است که وجود دارد، وضعیت اقتصادی، وضعیت امنیتی و سیاسی دانشگاه.

محمدیان:  پس بنظر شما جنبش دانشجویی الان در یک موضع ضعیف‌تری نسبت به دهه های گذشته قرار دارد، اما این موضع ضعیف‌تر انتخابی است و خودش مقصر است و نه بیرونی‌ها.

ملانوری: مقصر بودن را من نمیتوانم مشخص کنم ولی نهادهای بیرونی موثراند.

محمدیان: این یعنی انفعال به عقیده‌ی من. اینکه ده تا پارامتر بیرونی کاری میکنند که شما نتوانی تعیین کننده باشی، شما هم میگویی تعیین کننده نبودن را من انتخاب کردم. این بنظر من انفعال است. یعنی جنبش دانشجویی این انتخاب را کرده است.

ملانوری: من حرف آخرم را اول بزنم. جنبش دانشجویی از نظر من مرده است. ما جنبش دانشجویی نداریم.

محمدیان: من موضع دیگری که دارم، اینکه دانشجو خودش تقصیری ندارد و مثل یک فرمانده که گاه تصمیم میگیرد عقب‌نشینی کند، خودش این تصمیم را گرفته را، من قبول ندارم. بنظر من اگر به قول شما جنبش دانشجویی تمام شده، دانشجو هم تقصیر دارد. قبلا هم به‌هرحال دانشجویان با دولت امنیتی طاغوت مواجه بودند و مبارزه می‌کردند، که حالا میگویید فضای امنیتی، ولی بالاخره یک جا خط‌شکنی صورت گرفته‌است. بنظر من امروز مجموع تمایل جنبش دانشجویی به آن حرکت حق و آزادی و عدالت‌خواه، نسبت به برهه‌های دیگری از جنبش دانشجویی، کمتر است. این یک انتخاب هوشمندانه نیست، بلکه یک انفعال است. این هم که می‌گویید تشکل‌ها باید نماینده رخوت محیط و بدنه دانشگاه باشند را هم من قبول ندارم.

ملانوری: من این را نگفتم. من گفتم جنبش دانشجویی نماینده مطالبات است. ما الان تشکل‌های دانشجویی داریم، بدنه دانشجویی داریم و اصلا جنبش دانشجویی نداریم. من رک بگویم که توانایی ما امروز در پیگیری مطالبات دانشجویی کم است. چه انجمن اسلامی، چه بقیه تشکل‌ها.

زمانی بود که دانشجوی دهه چهل، آگاه‌ترین فرد بود. کتاب میخواند، فرصت کار تشکیلاتی داشت. امروز اما اینطوری نیست. رسانه‌های اجتماعی الان جای ما را پر کرده‌اند. روزی اگر قرار بود خبری از تهران سایر نقاط کشور برسد، مثلا در سال 76، دانشجویان بودند که حامل این پیام بودند. ولی امروز هر پیامی به سرعت به شهرستان میرسد و با سرعت خیلی بیشتر از شهرستان به تهران میاد. دیگر دانشجو آن مزیت منبع دانایی را از دست داده است. این شاید خوب باشد چون الان جامعه‌ای داریم که میشود گفت متوسط سطح تحصیلات بیشتر از دیپلم است. زمانی چندهزار دانشجو داشتیم، خب آن چندهزار نفر نخبه‌های ما بودند. امروز اما نیستند. امروز اگر دو میلیون دانشجو داریم، به لطف دانشگاه آزاد و پیام‌نور و این‌ها، دیگر دانشجو نمیتواند ادعا کند منبع دانایی است. اگر امروز تو به عنوان یک دانشجو از طریق اینترنت تغذیه میشوی، پدر و مادر تو نیز از همان منبع استفاده میکنند. این شاید خوب باشد، شاید بد. من نمیتوانم خوب و بدش را تشخیص بدهم اما میدانم که فوایدی دارد.

نورمحمدی: اینکه جنبش دانشجویی نماینده مطالبات دانشجوهاست بنظر من حرف درستی نیست. اینکه مثلا یک جنبش کارگری داریم یک جنبش دانشجویی، حرف درستی نیست. چون جنبش کارگری مثلا یک جنبش صنفی است که به دنبال مطالبات صنف کارگر است، یا جنبش زنان به همین شکل. اما تنها گروهی که پتانسیل این را دارد که یک ایده‌ی جهان‌شمول، انسان‌شمول، یا حداقل کشورشمول ارائه بدهد و بتواند کل جامعه را هدایت کند، جنبش دانشجویی است. نه یک صنف که در یک دعوا به دنبال سهم خودش است. چون اولا دانشجو قشری است که وابسته به جایی نیست، مثلا پول نمیگیرد از جایی. حالا وابسته تئوریک و ایدئولوژیک نه. ولی یک آزادگی خاصی در جنبش دانشجویی هست. پس آن افرادی که میتوانند جامعه را آگاه کنند و احتمالا مرشد جامعه باشند، دانشجویان هستند. چون به‌جز آن‌ها ما در شرایط فعلی، چه کسانی را داریم؟ یا باید وصل باشی به جای دیگری، یا باید رسانه خاصی باشی یا تئوریسینی باشی که در لابراتوار شخصی نشسته، کتاب چاپ می‌کنند و اینطور کارها. ولی در بطن جامعه نیستند. دانشجویان اما آن پتانسیل هدایت و آگاه کردن جامعه را دارند. من با این حرف نمی‌خواهم رخوتی ایجاد کنم. اتفاقاً من در موضع امید هستم و این‌که می‌گویم، درست است که ما به معنای واقعی جنبشی که واقعاً دانشجوها به صورت یک تافته‌ی جدابافته‌، جامعه را از مس‍ئله‌ای آگاه کنند و به سمت هدفی حرکت دهند، نداشتیم؛ اما مثال‌هایی از آن را داشتیم. ‌‌تأثیراتی که دانشجو‌ها گذاشتند. ‌‌تأثیرات سیاسی حقیقی؛ نه به معنای دعواهای سیاسی که وجود دارد. بازه‌هایش هم مشخص است.

محمدیان: هنوز حس ‌می‌کنم در تعریف‌ها اختلاف هست. نه این‌که اختلاف نظر باشد. اختلاف فهم است. یعنی من هنوز نفهمیدم تعریف آقای ملانوری از جنبش دانشجویی چیست.

ملانوری : جنبش دانشجویی نه، جنبش دانشجویان.

محمدیان: همان دانشجویان! بنده صریح گفتم که وقتی یک تغییر و اثر بزرگ اجتماعی سیاسی ‌می‌گذارد، ‌می‌توانیم بگوییم جنبش دانشجویان این کار را کرد. این یک جنبش بود. غیر از مثال 1329 یک مثال واضح هم به اسم جریان عدالتخواه از 81 تا 84 دارم. من اعتقاد دارم که این یک جنبش دانشجویان بود و به فضای رسانه‌ای و دولتی وصل نبود. اصلاً خط رسانه‌ای تولید ‌می‌کرد. وقتی که خط رسانه‌‌ای یک سمت دیگر بود، سمت دیگری را به میان آورد و اتفاق سیاسی سال 84 هم کاملاً متأثر از آن حرکت بود. البته همه‌ی دانشجو‌یان هم نبودند. چه بسا که در موارد دیگر هم همه‌ی دانشجو‌یان نبودند.

طاهری: اگر قائل به این باشیم که دانشجو نمی‌تواند ‌تأثیرگذاری داشته‌باشد و هیچ امیدی هم نداشته‌باشیم که اصلاً بهتر است جمع کنیم برویم. زمانی‌که ما در دانشگاه فعالیت ‌می‌کنیم، مطمئناً امید داریم. مگر این‌که خیلی آدم‌های نادانی باشیم که بدون هیچ‌گونه امیدی همین‌طور بخواهیم فعالیت کنیم و از وقت و کار خودمان بزنیم. جنبش دانشجویی الان متأسفانه رویکرد پایین به بالایی خودش را از دست داده‌است. متأسفانه ‌می‌بینیم که دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی کاملاً یک رویکرد بالا به پایین به خودش گرفته‌است. یعنی از طرف نهاد‌های بالادستی به آن تزریق ‌می‌شود و این را هم ‌می‌خواهم بگویم که تقصیر آن بالایی هم نیست. به نظر من تقصیر خود دانشجو است. این ویژگی یک ساختار است که بیاید همه چیز را از بالا به پایین روانه کند. اما دانشجو باید بیاید این را برعکس کند. یعنی باید بتواند بر ساختار‌های بالادستی خودش ‌تأثیر بگذارد. این هم به نظرم زمانی حاصل ‌می‌شود که خود دانشجو و در درجه اول فعال دانشجویی به جای این که چشمش دنبال رسانه‌های خارج از فضای دانشگاه باشد، چشمش دنبال تک‌تک سلایق و عقایدی باشد که در سطح دانشگاه وجود دارد. آقای ملانوری نکته‌ی خوبی را بیان کردند. گفتند که ما ‌می‌بینیم که خیلی‌ها آزاده هستند، که من ‌می‌گویم اکثرشان که چه عرض کنم 99 درصد دانشجوها واقعاً اینطور هستند. اما ‌می‌بینیم که همان 99 درصد متأسفانه ساکت است و هیچ حرفی نمی‌زند. آقای ملانوری گفتند که این را انتخاب کرده‌است. من با این مخالفم که دانشجو سکوت را انتخاب کرده‌است. انتخاب کرده یا مجبور شده که انتخاب کند؟ ‌می‌خواهم این را بگویم که هیچ موقع نمی‌آیند به شما بگویند که آقای دانشجو ما به شما هیچ کاری نداریم و شما بنشین اینجا و از ما انتقاد کن. یا مثلاً شما بیا بنشین آن‌جا یک جریان راه بیانداز. هیچ کس دلش نمی‌خواهد این اتفاق بیافتد. هیچ‌کدام از دولت‌ها نه تنها در ایران که در دنیا نمی‌خواهند یک گروهی جریان‌سازی کند. ‌می‌خواهند خودشان جریان‌ساز باشد. این فقط مختص ایران نیست و اصلاً ویژگی حکومت است. بله مسیر جنبش دانشجویی ممکن است خیلی هم سنگ داشته‌باشد. اما به نظر من دانشجو به دلایلی مثل فضای مجازی، حاکمیت رسانه و ... انگار دغدغه‌های خودش را از دست داده‌است. یعنی دانشجویی که قبلا دغدغه داشته که من باید حتماً فلان کتاب را بخوانم، ‌الان دیگر چنین دغدغه‌‌ای ندارد. من اولین مقصر را خود دانشجو ‌می‌بینم که دغدغه‌هایش را ازدست داده است.

محمدیان: دغدغه برای چه؟ سوال من این است که دغدغه برای چه کاری؟ برای هر کار خوبی یا اثرگذاری اجتماعی؟ چون حس کردم صحبت‌های شما کمی اختلاط بود از ‌تأثیرگذاری اجتماعی و سیاسی و مطالبه از جریان قدرت، ثروت و انحراف آن و ... با این قسمت که مثال کتاب خواندن زده‌شد. هر دو مسئله است. نمی‌گویم هیچ‌کدام مسئله نیست ولی من این‌ها را دو مسئله جداگانه ‌می‌بینم. یعنی حس ‌می‌کنم چنین بر‌می‌آید که یک زمانی کل جامعه دانشجویی کشور نسبت به مسائل سیاسی اجتماعی و مسائل کلان کشور، ‌تأثیرگذار بود اما اکنون سکوت اختیار کرده است. ولی این‌طور نیست. همیشه در هر دوره‌‌ای هم تعدادی که شاید 5 درصد کل دانشجویان آن دوران هستند، فعال ‌می‌شوند و دست به مطالبه‌گری‌های اجتماعی سیاسی ‌می‌زنند. من ‌می‌گویم همان چند درصد را باید با چند درصد حال مقایسه کرد.

ملانوری : ببینید آن زمان آن 10 درصد کار ‌می‌کردند و وقتی روزش ‌می‌رسید بقیه هم ملحق ‌می‌شدند. در 88 ده درصد بچه‌ها به دانشگاه ‌می‌ریختند ولی 80 درصد دانشگاه پشتشان بود. این اتفاق امروز نیفتاده‌است.

طاهری: من هم همین را ‌می‌خواستم بگویم. در مورد کتاب حرفم این بود که الان وقتی دانشجو مطالعه‌‌ای ندارد و خودش نمی‌تواند از خودش حرفی برای گفتن داشته‌باشد، در مورد یک موضوع سیاسی نمی‌تواند تحلیل داشته‌باشد. آن‌گاه به خاطر این کمبود‌های فکری که دارد، مجبور است خودش را به ابزار دیگر وابسته کند.

محمدیان: این به خاطر ضعف شخصی خودش است که خودبه‌خود وابسته به رسانه‌ها ‌می‌شود. حرف درستی است. منتها من راجع به آن مثال چیزی که فهمیدم، یک فضای خیلی ملتهب که در یک دوره‌‌ در کشور به‌وجود آمد، در چند هفته یا چند ماه ابتدایی بعد از انتخابات 88 که یک عده بقیه را رهبری ‌می‌کنند؛ این را نباید تعمیم داد به اتفاقات اجتماعی که در این ده‌ها سال افتاده است. جریان مطالبه‌گری از مسئولین، جریان آزادی خواهی، عدالت خواهی فقط منحصر در یک اتفاق نیست. من با این نکته‌‌ای که (-) ‌می‌فرماید به شدت موافقم که دانشجو‌یان نباید در پازل احزاب و رسانه‌های قدرت قرار بگیرند. چه خودبه‌خود و از روی ضعف تحلیل و چه غیرخودبه‌خود و عامدانه، که پیاده‌نظام احزاب بشوند. اگر ما دیدیم که تشکلی خود را طرفدار یک جناح سیاسی دید اما ضعفی در آن ندید به نظرم پیاده‌نظام احزاب شده است.

نورمحمدی: اگر بخواهیم فهرست کنیم که چه چیزهایی باعث شده است تا جنبش دانشجویی از بین برود. یک سری چیز‌ها خیلی قابل دسترس نیست. مثلاً یکی همان است که آقای ملانوری گفتند. ویژگی‌های دنیای مدرن. رسانه ‌و سبک زندگی ‌تأثیرگذار است. کسی دیگر نمی‌تواند دغدغه‌ی عام داشته باشد. دغدغه‌ها شخصی شده‌اند. یک دلیل دیگر وجود حاکمیت امنیتی است. اگر همه چیز را امنیتی نگاه کنیم، حتی کسانی که دغدغه دارند هم کوتاه ‌می‌آیند. عده‌‌ای واقعاً دغدغه‌ی سیاسی اجتماعی دارند اما آن قدر هزینه‌ها بالا رفته است که مایل نیستند این کار را انجام دهند. آن مثالی که به درستی آقای شهباززاده زد که اگر مردم 22 بهمن بیرون بیایند ‌می‌شوند مردم آگاه و بابصیرت. اما اگر 25 بهمن به خاطر دغدغه‌ی دیگری بیرون بیایند برخوردها چگونه خواهدبود؟ این هم یک چیز غیرقابل دسترس است. نمی‌توانیم در مورد این صحبت کنیم که چرا حاکمیت امنیتی است.

محمدیان: یعنی باید فشار بیاوریم تا حاکمیت از امنیتی نگاه کردن کوتاه بیاید.

نورمحمدی: اصلاً حوزه حاکمیت را به نظر من باید کوچک‌تر کرد. چرا باید همیشه یک نگاه امنیتی باشد که در همه‌ی موارد نظر بدهد و از بالا بگوید چه چیزی درست است چه چه چیزی نیست؟ اگر به این بصیرت برسی که چرا درست است که بسیار عالی و اگر به این بصیرت نرسی که باید تلاش کنی تا به این بصیرت برسی! من این را دسترس نمی‌بینم که بیاییم فکرکنیم و این را تغییر دهیم. اما کل رویکرد ما ‌می‌تواند این را تعدیل‌کند. یعنی ما خودمان معتقد نباشیم که باید این‌گونه باشیم و به آزادی خودمان ایمان داشته باشیم. یک مثال دیگر که درگیرش هستیم، دانشگاه اقتصادی است. حتی تشکل‌های دانشجویی ما هم درگیر تفکری شده‌اند که همه چیز را محصور در اقتصاد ‌می‌داند. در واقع سیاست‌زدایی شده‌است. این مسئله به همه چیز تعمیم پیدا ‌می‌کند و فضا هم خیلی خوب است برای این مسئله.

مجری : پس از نظر شما جنبش دانشجویی، فرزند تشکل دانشجویی است؟ یعنی برای رخ‌دادن یک جنبش دانشجویی نیازمند یک تشکل دانشجویی هستیم؟ دانشجو سوای هر گونه تشکل نمی‌تواند یک جنبش راه بیاندازد؟

نورمحمدی: از بابت این‌که قدرت تشکل بیشتر است ‌می‌گویم، نه از بابت این که تشکل را همه چیز ‌می‌بینم. اما تشکل این ظرفیت را دارد که فهم مشترک ایجاد کند و اراده‌ها را یکی کند. نه این‌که نظم و دیسیپلینی باشد که همه را یکپارچه کند. ولی ‌می‌تواند ارزش‌ها را تغییر دهد.

مجری : از طرفی دانشجویان را چند دسته ‌می‌کند. یعنی آن قوای عمل را به چند دسته تقسیم ‌می‌کند. ممکن است دغدغه‌ی یک عده‌ی دیگر دغدغه‌ی عده‌ی دیگر نباشد؟

نورمحمدی: این‌که به تشکل‌ها رسمیت زیادی ببخشیم، باعث ‌می‌شود چند دستگی ایجاد بشود؟ من توضیح دادم که اولین کاری که باید انجام دهیم، این است که فهم‌های عام‌تری را ایجاد کنیم. مثلاً گفتگوی تشکل‌ها خودش احتمالاً یک جنبش باشد که بتوانیم راه بیاندازیم. این مشکلی ندارد که تشکل‌های مختلفی باشند و نظرات مختلفی داشته‌باشند. مشکل این است که امکان گفتگو از آن‌ها صلب شده‌باشد و به نظرم تا الان امکان گفتگو صلب شده‌بود.

ملانوری: جامعه نیاز به یک موتور محرک دارد که بتواند سمت و سوی این حرکت را مشخص کند، همراه کند و بعد پیش ببرد. این که بتوانی یک فضایی داشته باشی حتی غیررسمی. زمانی که انجمن‌ها بسته هستند، ما تشکل نداریم؟ تشکل غیررسمی داریم. آیا دوستانمان که متأسفانه منع شدند از داشتن تشکیلات، حرکت تشکیلاتی نمی‌کنند؟ همه‌ی این‌ها یعنی نیاز داریم به تشکیلات. شما هیچ حرکتی نمی‌توانید بکنید مگر با تشکیلات. وقتی این تشکیلات بخواهد جنبش دانشجویی باشد، باید فضاهای مختلف دانشجویی را در خودش بیاورد و بتواند مخرج مشترک بگیرد و آن را به عنوان مطالبه‌ی جنبش دانشجویی پیش ببرد. از این جهت ما به تشکل احتیاج داریم و آن تشکل باید گفتمان فراگیر دانشجویی باشد. خرده گفتمان‌های ایجاد شده را در خودش جای‌دهد و نهایتاً در اتفاقی که لازم است، بتواند یک خروجی گفتمان ایجاد کند که همه‌ی گروه‌های داخلی انجمن و بدنه دانشگاه بپذیرد. اما اگر بیایم قبل از این‌که این گفتمان مشترک را ایجاد کنم شرط بگذارم که این گروه، این ایدئولوژی را دارد، آن گفتمان مشترک نمی‌تواند ایجاد شود.

طاهری: من باید یک رفع ابهام بکنم. به نظر من جنبش دانشجویی نابود نشده، بلکه من احساس ‌می‌کنم که استهاله شده است. یعنی جهت خودش را گم کرده است. یعنی آن 5 درصد یا 10 درصد پیشرو، خود اهدافشان را گم کردند و عرض کردم دانشجو در مرحله‌ی اول خودش مقصر است. وقتی ‌می‌گویم مقصر است یعنی دانشجو حسش را نسبت به اتفاقات اطراف از دست داده است. مثلا 4 و نیم میلیارد تومان خرج یک سردر شده است. اگر همین مبلغ خرج خوابگاه ‌می‌شد خوابگاه از این رو به آن رو ‌می‌شد. اما از طرف دانشجو و پیشروهای دانشجو اعتراض جدی صورت نگرفت.

{آقای طاهری عذرخواهی کرده به دلیل مشغله، جمع را ترک کردند.} مجری: من از سخنان شما برداشت کردم که منش دانشجویی اصلاح‌گر است، یعنی جامعه را از ایرادات پاک می‌کند، پس آیا می‌توان نتیجه‌گیری کرد که جنبش دانشجویی در جایی لازم است که ایرادی باشد؟

محمدیان: هم اصلاح‌گر است، هم تقویت‌کننده برخی مواقع مشکل جامعه در ایرادات نیست، بلکه گاهی با نواقص در جامعه روبه‌رو هستیم، گاهی می‌شود که جزئی از جامعه درست کار نمی‌کنند. جنبش دانشجویی می‌تواند آن نواقص را شناسایی کند و کمبودهای ناشی از نقص آن را تامین کند و جامعه را تقویت کند. جامعه‌ی ما به این تقویت‌کننده در همه‌ی لحظات احتیاج دارد، نه فقط در لحظات بحرانی و التهابی، که من آن را جنبش دانشجویی می‌نامم، که قادر به حضور در همه‌ی ابعاد جامعه است.

مجری: می‌توان گفت که برای به‌وجود آمدن جنبش دانشجویی، به تشکیلات دانشجویی مانند تشکل‌های دانشجویی نیاز داریم، حال اگر فقط جامعه‌ی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف را در نظر بگیریم، آیا تشکل‌های دانشجویی، جنبش دانشجویی را همسان و هم‌جهت پیش می‌برند و مطالبات همسانی را از این طریق درخواست می‌کنند یا خیر؟

محمدیان: چندان نمی‌شود دید که همگی کار واحدی را پیش برند، یا ممکن است دغدغه‌ی اصلی مطالبات یکی باشد، اما در تعیین مصداق مطالبه اختلاف باشد؛ مثلا ممکن است شما در یک حرکت آزادی‌خواهی را دنبال کنید، در حالی که دیگری در همان حرکت چنین چیزی نمی‌بیند.

نورمحمدی: در حقیقت در سطح دانشگاه اختلافاتی هست. حتی شاید بین تشکل‌ها و تاکنون هم چندان فرصتی برای گفت‌وگو بین افراد نبوده است: به همین دلیل هر یک حقیقتا طرف مقابل را یک «دیگری» می‌بیند؛ چرا؟ زیرا که هیچ‌کس قائل به آن نیست که طرف مقابل هم فرد قابل قبولی است و محترم است. اختلافات سطحی را باید کنار گذاشت و به مسائل جدی‌تر پرداخت. باید بستری برای گفت‌وگو فراهم کرد و تلاش کرد ارزش‌های مشترک را بین خود پیدا کنیم. مثلا در جریان انقلاب همه هم‌فکر و هم‌عقیده نبودند. ولی اگر امکان آن فراهم شود که حرف همدیگر را درک کنیم، احتمالا به یک حرکت مشترک می‌رسیم. نباید بین دانشجویان مرزبندی باشد؛ دانشجو در مقابل مستکبر است. متاسفانه درگیر دعواهایی هستیم که سطحی‌اند، در حالی که اگر افق دیدمان را بالاتر ببریم، این اختلافات خودبه‌خود حل می‌شوند. در حال حاضر هزینه می‌شود تا دانشجو مقابل دانشجو باشد، در حالی که دانشجو باید در مقابل مستکبر باشد نه در مقابل دانشجو. در این مورد بسیار به آینده امیدوارم. چرا که در آینده سطح افکار بالاتر می‌رود، پذیرش طرف مقابل بهتر می‌شود و مرزهایی که به اشتباه بین افراد شکل گرفته، از بین خواهد رفت. در حقیقت اگر بحث‌های جدی وسط کشیده شوند، ولو اینکه به عقاید مشترکی نرسیم، به فهم مشترکی از همدیگر خواهیم رسید.

مجری: آیا می‌توان عدم توانمندی تشکل‌ها در یافتن اتفاق نظر با همدیگر را عامل کم‌اثر بودن جنبش دانشجویی در جامعه‌ی امروز دانست؟

نورمحمدی: الان باید تشکل‌ها اختلافات سطحی خود را کنار بگذارند و به مشکلات عمقی بپردازند، مشکلاتی که دغدغه‌ی اصلی جامعه‌ی دانشجویی است. مثلا یکی از این مشکلات آن است که دغدغه‌مندان حقیقی امروزه ساکت مانده‌اند. در حقیقت ما بایست هر مستکبری را «دیگری» بدانیم و خود کار درست را پیش ببریم و در قالب این معادلات باید به اشتراک‌هایی برسیم و گفت‌وگو داشته باشیم.

ملانوری: به نظر من در این مورد تشکل‌ها نیستند؛ بلکه بدنه‌ی دانشجویی است که وقتی خواست در درونش شخصی پیدا می‌شود که از روی آگاهی یا نگرانی برای مسائل دانشجویی یا هر چیز دیگری، مطالبات بدنه را نمایندگی می‌کند. این اتفاق در حقیقت همان جنبش دانشجویی است.

محمدیان: همانطور که آقای نورمحمدی گفتند، فضای گفت‌وگو بسیار کم بوده‌است و جای گفت‌وگوی تشکل‌ها در دانشگاه خالی به نظر می‌رسد، درحالی‌که در گفت‌وگو در دانشگاه به دلیل نزدیک‌تر بودن عقاید و نظرات افراد نسبت به فضای جامعه، دست‌یابی به اتفاق نظر راحت‌تر است.

مجری: آیا در سال هایی اخیر جنبش های دانشجویی توانسته اند بر روند حرکت سیاسی کشور در بزنگاه های سیاسی تاثیر گذار باشند؟

محمدیان: من ادعا می کنم که در اوایل دهه ی هشتاد چنین شد؛ برخلاف فضای شدید رسانه ای حاکم بر کشور، که موضوعاتی مانند عدالت خواهی تقریبا مطرح نبود، یک جریان دانشجویی شعارهای عدالت خواهی را پربسامد تکرار کرد. یک بروز این مطالبه، ظهور جنبش عدالت‌خواه بود و حتی می توان گفت این اتفاق بر روی انتخابات ریاست جمهوری سال 84 به شدت تاثیر گذاشت؛ مردم از این جنبش و شعار های عدالت‌خواهی آن تاثیر گرفتند و به کاندیدایی که بیشتر این شعارها را نمایندگی می‌کرد رای دادند. در فضای رقابتی انتخابات 84، عدالت‌خواهی عنصری تعیین کننده بود و سنجه‌ای شد برای مردم.

ملانوری: گرچه نمی‌توان تاثیر جنبش‌های دانشجویی  بر جریان سیاست، من جمله همین جریان عدالت‌خواه را منکر شد، اما به اعتقاد من جنبش دانشجویی هر چقدر به سیاست نزدیک می‌شود، دیگر خودش نیست. حتی مطالبات سیاسی که در جنبش‌های دانشجویی مطرح هستند، مطالبات دانشجویی نیستند، مطالبات سیاسی جامعه می‌باشند. در انتخابات ۸۴ درصد مشارکت مردم بسیار پایین بود. اگر انتخاب شدن کاندیدایی موثر از جنبش دانشجویی بوده، پس می‌شود گفت این تحریم انتخابات هم موثر از جنبش دانشجویی بوده یا مشارکتی که در انتخابات ۸۸ شاهد بودیم، آن هم بعد از فاجعه ی ۸۴، موثر از جنبش دانشجویی بود. اما من می‌گویم این‌ها جنبش دانشجویی نیست. در چارچوب تعریفی که از جنبش دانشجویی کردم، مطالبات سیاسی جنبش دانشجویی دیگر چندان معنادار نیست. ضمنا می‌توان گفت جنبش دانشجویی به مرور کم رنگ شد و آخرین حرکت موثر جنبش دانشجویی را می‌توان سال ۷۶ به شمار آورد، که آن هم بارقه‌ای بود و بعد از آن تاثیر سیاسی جنبش دانشجویی تمام شد.


خبرنامه شماره 162، انجمن اسلامی دانشجویان شریف.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۱:۳۱
محمد