نگاهی به قضاوتهای تاریخی ما
شجریان، تفنگ و ما
یک.
«شب است و چهره میهن سیاهه نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم که هر که عاشقه پایش به راهه»
در کوران حوادث انقلاب ۱۳۵۷، کاستی دست به دست میشد که یک روی آن آهنگ موسوم به «شبنورد» -با مطلعی که در ابتدای این مطلب بخشی از آن ذکر شد- و در سمت دیگر کاست آهنگ «در هوای آزادی» ضبط شده بود. نوار با صدای دو خوانندهی متفاوت ضبط شده بود ولی در فضایی واحد و در ستایش از انقلاب مردم ایران قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب بود که مشخص شد این نوار و چند نوار دیگر که به چاووش موسوم بود، به همت لطفی، مشکاتیان، علیزاده، شجریان، ناظری و ... ساخته شده است. گروهی که چندماه پیش از انقلاب و در اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور از مرکز موسیقی رادیو استعفا داده بودند و مستقل کار میکردند.
دو.
«تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.»
این شعر فریدون مشیری پس از سال هشتاد و هشت بهواسطهی تکآهنگی که شجریان در واکنش به اتفاقات آن سال خواند، بسیار شنیده شد و یکی از آهنگهای مورد علاقهی معترضین حوادث آن سال بود. معترضینی که هفت سال لازم بود تا گروهی از آسیبدیدگان حوادثش حتی در ادبیات فردی همچون سعید مرتضوی نیز شهید عنوان شوند و هرچند خوانندهی این شعر نیز از آن سال به بعد با محدودیتهایی مواجه شد اما نهایتا مسئولان دولتی در هنگام بازگشت او پس از سفر درمانیاش به آمریکا تلاش کردند تا مقدمات درمان وی را فراهم کنند.
سه.
غرض از نگارش این دو مقدمه یک مقایسهی تاریخی است. شجریان که خود را «صدای مردم» مینامد سال
۵۷ در جستجوی اسلحهای است تا
انتقام خون برادر را بستاند اما در سال ۸۸، نه تنها خود اسلحه نمیخواهد بلکه
از نیروهای مقابل نیز میخواهد که اسلحهها را زمین بگذارند و با گفتگو، مسائل را
حل کنند. اگر از نگاه شجریان متاخر به شجریان متقدم نگاه کنیم، این فراخوان «تفنگم را بده» خشونتزا است و او نیز
در برابر خشونت نیروهای سرکوبگر به زور روی آورده است.
چهار.
نکتهی حساس قضاوتهای تاریخی دقیقا همین جاست که نباید با عینک امروز به گذشته
نگاه کنیم. به راحتی میتوانیم بگوییم فلان نظامی یا بهمان سیاسی در اول انقلاب در
اثر تندروی و کینهجویی انقلابیون آن زمان اعدام شده است اما از کجا معلوم که اگر
ما در آن زمان حاضر بودیم و قدرت را در دست داشتیم، آنگونه رفتار نمیکردیم. آری
به راحتی میتوان با مبناهای «حقوق بشری» دادگاههای «شرعی و خلقی» آن روزگار را به پرسش کشید اما فراموش نکنیم که عموم مردم نیز آنچه رخ میداد
را میپسندیدند و اکثر حاضران و عاملان اتفاقات ناسازگار با مبانی فعلی سیاست، حقوق،
اقتصاد و غیره تنها از سر اقبال خوب یا بدشان، این چنین نقشهایی را ایفا کردهاند.