نگاهی به بحرانهایی که داشتیم و خواهیم داشت
ایران را سراسر بحران گرفته است
سال ۹۵ که پایان یافت، نمایی از حادثهی پلاسکو برای بحرانیترین لحظهی سال در ذهن ما نقش بسته بود. امسال نیز برای غم پایانی وجود نداشت، فقط همین شش ماههی دوم را مرور کنیم، زلزله کرمانشاه در آبان(با ده هزار کشته و زخمی و هفتادهزار نفر بیخانمان)، کشتی نفتکش سانچی در دی(با ۳۲ نفر کشته) و هواپیمای یاسوج در بهمن (با ۶۵ کشته) که اگر با حوادث نیمه اول سال همچون معدن یورت در گلستان (۴۳ نفر کشته) جمع کنیم، همهی سال را به عزا گذراندهایم. تازه اینها حوادث غیرمترقبه است که به خاطر ناگهانی بودن، جلب توجه میکنند و اگر بحرانهای موجود در کشور را که هر روزه بر تصمیمات مردم و حتی دولت اثر میگذارند اما به دلیل دائمی بودن دیده نمیشوند، به این مجموعه اضافه کنیم دیگر حتی فرصت عزاداری هم نداریم.
بحران آب را باید هر روزه در سطح آب پشت سدها، مهاجرتها و حاشیهنشینیها ببینیم اما چون این اتفاقات سروصدای هر روزه ندارند، حس نمیکنیم یا حداقل به سکوت برگزار میکنیم تا خبری همچون اعتراض ۱۸ اسفند ورزنه اصفهان نسبت به خط لوله انتقال آب بیاید که بحران عمومی آب را میفهمیم. تازه این مساله را هم اول کار به استثمار حاشیه توسط مرکز فرو میکاهیم (این مورد که صدای حاشیه در تصمیمگیریها شنیده نمیشود را انکار نمیکنم اما مساله آب را فراتر از این چارچوب میدانم) تا پروژهی سیاسی «قیام» را نزدیک جلوه دهیم و برایمان سخت است تا عمومی و فراگیر بودن چالش را بفهمیم. مسالهی موسسات مالی از جنس ناتوانی دولت بود که نتوانست همهی بازیگران را در یک چارچوب مقید به قانون حفظ کند و امروز در تهران و مشهد، مالباختگانی حضور دارند که مطالبهی امنیت سرمایههایشان را دارند و از سویی دیگر،مردمی که منتظرند تا ببینند بر سر بانکهای دیگر چه بلایی میآید، آیا باید زودتر پولهایشان را پس بگیرند (که ورشکستگی زنجیرهای بانکها رخ میدهد) یا دولت قرار است هزینهی ریسک افراد را بپردازد(یعنی بازی به همین شکل ادامه پیدا کند).
مقابله با بحرانهای دستهی اول نیاز به دولتی قوی دارد تا قوانین و رویههای اجرایی تدارک ببیند، بتواند آنها را به اجرا بگذارد و بر آن نظارت کند. مثلا ممنوعیت پرواز هواپیماهای با عمر بالا یا تقویت فنی تیمهای امدادی هلال احمر برای کمک سریع به آسیبدیدگان در زلزله و دیگر سوانح وظیفهی دولت است اما وقتی دولت ضعیف است و در کارهای روزمرهاش هم ناتوان است، این امکان را برای هر شخصی فراهم میکند که پول جمع کند و قول دهد یک ریال هم به دولت نمیدهم و برای زلزلهزدگان امکانات فراهم میکنم اما تا این لحظه پول در حساب بانکی باشد و مردم نیز از کمبود کانکس رنج ببرند.
اما در بحران دوم، توان حل مساله توسط دولت وجود ندارد، شاید روزگاری دولتها میتوانستند با تصمیمات صحیح مانع این چالشها در کشور شوند، اما امروز بیشتر از هر چیز به جامعهای قوی احتیاج داریم که همهی ذینفعان ماجرا را در نظر بگیرد و در تصمیمی که هم امروز و هم آینده را مدنظر قرار میدهد به شیوهی مشارکتجویانه تصمیم سخت بگیرد و بر آن وفادار بماند. اینگونه است که اگر جامعه نمایی از لحظهی پس از انفجار بحران را دید، علت را شناخت و تصمیم سخت را گرفت دیگر قرار نیست به وعدههای سیاستمداران و خط مارهایشان اعتماد کند، زیرا میداند راه حل به نظر کارشناسی نیاز دارد و نه رویابافی با وعدهها که اگر نخواهیم واقعیت را بپذیریم، قرار نیست حادثه رخ ندهد یا واقعیت مطابق رویای ما ساخته شود بلکه ممکن است سال دیگر، بحرانهای دستهی دوم آنچنان سیلابی ایجاد کنند که حتی بحرانهای دستهی اول دیده نشوند.